زمان جاری : جمعه 14 اردیبهشت 1403 - 8:37 قبل از ظهر
تعداد بازدید 58
|
نویسنده |
پیام |
admin
ارسالها : 3
عضویت: 23 /4 /1392
|
ترجمه و تفسیر سوره قلم
آشنایى با این سوره
این سوره مباركه شصت و هشتمین سوره قرآن است، كه پس از سوره «علق» بر جان گرامى پیامبر دانش و قلم و فرهنگ و معنویت فرود آمده، و با این بیان دومین سورهاى است كه نازل شده است. پیش از آغاز ترجمه و تفسیر آن، براى آشنایى با حال و هوا و فضاى خاص آن به شناسنامهاش مىنگریم:
1 - نام این سوره
نام جاودانه و پرجاذبه این سوره، «قلم»، یا سبمل فرهنگ و تمدن و پیشرفت است، و نه شمشیر! و خداى آن، در آغازین آیهاش به قلم سوگند یاد مىكند و به خون جوشان آن، كه با گذر بر سطرها و صفحهها آن را رنگین مى سازد و سر نوشت فرد، خانواده و جامعه ها را رقم مى زند!
آیا این خود از شگفتىهاى روزگار و معجزههاى قرآن و پیامبر نیست كه در عصر حاكمیت خشونت و خیرگى و جنگ و جنون و بىرحمى و قساوت و بیدادگرى و اوج پایمالشدن حقوق و حرمت بشر، قرآن در نخستین سورهاش از دانش، بینش، قلم و كتاب سخن مىگوید و در دومین سورهاى كه بر قلب مصفاى محمد (ص) فرود آمده است، به قلم و خون جوشان آن سوگند یاد مىكند؟! آیا به راستى این معجزه و سند صداقت پیامبر و درستى پیام او نیست؟
آرى، این سوره این گونه آغاز مىگردد:ن و القلم و ما یسطرون...
و آن گاه نام آن نیز از همین آیه دریافت مىگردد. این سوره را به نام «نون» نیز خواندهاند.
2 - فرودگاه آن
در مورد فرودگاه این سوره دو نظر آمده است:
1 - گروهى از جمله «حسن»، «عكرمه» و «عطاءء» برآنند كه آیات دلنواز این سوره در مكّه فرود آمده است.
2 - امّا برخى دیگر، از جمله «ابن عباس» برآنند كه بخشهایى از آیات آن در مكّه و بخشهایى در مدینه بر قلب پاكیزه پیامبر دانش و معنویت فرود آمده است.
3 - شمار آیهها و واژههاى آن
شمار آیهها و واژههاى آن از دیدگاه همه مفسران و قرآنپژوهان 52 آیه است، و این آیات در سالهاى نخست بعثت نبوى بر آن حضرت فرود آمده است.
این سوره از 1356 واژه، و 3000 حرف پدید آمده است.
4 - پاداش تلاوت آن
در این مورد از پیامبر گرامى آوردهاند كه فرمود:
و من قرأ سورة «ن و القلم» اعطاه ثواب الّذین حسن اخلاقهم.(20)
كسى كه سوره «قلم» را با جان و دل تلاوت كند و در پیام انسانپرور آن بیندیشید، خداوند به او پاداش پرشكوه آراستگان به ارزشهاى راستین اخلاقى و انسانى را ارزانى مىدارد.
و نیز از حضرت صادق آوردهاند كه فرمود:
من قرأ سورة «ن و القلم» فى فریضة او نافلة آمنه اللّه آن یصیبه فى حیاته فقراً ابداً و اعاذه اذا مات من ضمة القبر ان شاء اللّه.(21)
هر كس سوره «قلم» را آن گونه كه باید در نمازهاى واجب یا نافله بخواند، و آن را مشعل فرار راه زندگى سازد، خدا او را براى همیشه از بلاى فقر و نیازمندى به زرپرستان در امان داشته و پس از مرگ او را از فشار قبر و گرفتارهاى آن پناه مىدهد.
5 - دورنمایى از مفاهیم آن
این سوره مباركه پس از یاد و نام بلند و الهامبخش خدا، در آغازین آیات روشنگر خویش به قلم و آنچه را به وسیله آن مىنگارند سوگند یاد مىكند، تا همه عصرها و نسلها را به سلامت عقلى و روانى و آراستگى اخلاقى و رفتارى پیامبر توجه داده، و ضمن طرح موضوع مهم وحى و رسالت، و پاسخ شایسته به دشمنان ناجوانمرد پیامبر كه به جاى حقپذیرى و ایمان و یا مبارزه منطقى و مسالمتآمیز با آن حضرت، بارانى از تهمتها و نارواهارا بر او و راه رسم توحیدى و عادلانه و بشر دوستانهاش مىباراندند، و با پخش امواج دروغ و تحریف، بر آن بودند تا راه رشد و هدایت را بر مردم ببندند.
جالب است كه آیات پایان بخش سوره نیز - پس از طرح معارف انسان پرور و درسهاى متنوعى در قالب دهها آیه با گرامیداشت پیامبر و نفى تهمتهاى ظالمان و اصلاحناپذیران به پایان مىرسد و در میان آن آغاز و این انجام سوره، از جمله با این عنوانها و مفاهیم رو به رو مىگردیم:
به خون جوشان قلم سوگند!
زندگى در پرتو اخلاق،
هشدار از همكارى با اصلاحناپذیران،
گرامیداشت قلم و پاسداشت حرمت و آزادى آن،
خصلتهاى نكوهیده اصلاح ستیزان،
بلاى بخل و انحصار طلبى،
فرمان شكیبایى،
درس دلیل خواهى در برابر ادعاها،
روز ناتوانى و درماندگى زورمداران، ونكات دیگرى كه خواهد آمد.
1 - ن. سوگند به قلم و آنچه مىنویسند،
2 - كه تو [اى پیامبر!] به [بركت لطف و] نعمت [گران ]پروردگارت، هرگز دیوانه نیستى.
3 - و به یقین براى تو پاداشى [پرشكوه و] هماره خواهد بود.
4 - و راستى كه تو به [خُلق و] خویى والا آراستهاى.
5 - پس به زودى خواهى دید و [این تبهكاران خودكامه و اصلاحناپذیر نیز ]خواهند دید،
6 - كه كدام یك از شما دیوانه [و دستخوش] جنون است.
7 - به یقین پروردگارت، خود بهتر مىداند كه چه كسى از راه او انحراف جسته است؛ و او به رهیافتگان [نیز] داناتر است.
8 - بنابراین از دورغ شمارندگان [وحى و رسالت] فرمان مبر.
9 - آرزو دارند كه تو نرمش [بىجا] نشان دهى تا [آنان هم] نرمش نشان دهند.
10 - و از هیچ سوگند خورنده فرومایهاى فرمان مبر...
11 - [از] بسیار عیبجوى سخن چین ...
12 - بسیار بازدارنده از خیر [و خوبى و شایستهكردارى و] تجاوز كار گناه پیشه...
13 - [گستاخ] درشتخویى كه افزون بر این [خصلتهاى زشت و ظالمانه ]بىریشه و تبار است؛
14 - [آرى، اى پیامبر! چنین تیرهبختى را از آن روى] كه دارایى [بادآورده] و پسرانى زورمدار دارد [فرمان مبر].
15 - هنگامى كه آیات [روشنگر] ما بر او تلاوت مىگردد، [با غرور و فریبكارى ]مىگوید: [همه اینها] افسانههاى پیشینیان است.
16 - به زودى بر بینى او داغ [ننگ و رسوایى] مى نهیم.
نگرشى بر واژهها
سطر: این واژه به مفهوم نگارش و نوشتن و چیدن دقیق و هدفدار و حساب شده حروف، در خطى راست آمده است. و نیز واژه «استطر» به همین معنا آمده است. و واژه «مسطر»، به وسیله نگارش، یا خطكش گفته مىشود.
ممنون: این واژه از ریشه «منّ» به مفهوم «قطع» برگرفته شده و هنگامى كه با واژه غیر به كار رود، منظور گسست ناپذیر و هماره و پایدار مى باشد. و واژه «منین» به مفهوم ضعیف و ناتوان آمده است.
خُلُق: از ریشه «خلقت» به مفهوم سبك و سیره و وصف و ویژگى آمده است، كه از انسان جدا نمىشود؛ به همین دلیل آراسته به اخلاق بزرگوارانه آن كسى است كه در راه حق و عدالت و تدبیر شایسته و بایسته امور و شئون، بر اساس خردورزى و آگاهى، شكیبایى و پایدارى مىورزد و كارها را با نرمش و مدارا و مهر و ظرافت سامان مىدهد.
مفتون: این واژه از ریشه «فتنه» به مفهوم آزمون برگرفته شده و به فرد دلباخته و فریفته، و نیز دیوانه «مفتون» گفته مىشود. این واژه اسم مفعول است.
مهین: از «مهانه» به مفهوم خوارى و ناتوانى است.
همّاز: از ریشه «هَمز» به مفهوم غیبت نمودن و عیبجویى از مردم و بافتن چیزهایى كه در آنان نیست، آمده است.
این واژه در اصل به مفهوم به شدت راندن است و «همزه» حرفى نیز از این ماده مىباشد؛ چرا كه آن هم حرفى است كه از سینه به شدت بیرون مىآید.
نمیم: به مفهوم مثال زدن و رد و بدل نمودن سخن در میان مردم به منظور ایجاد خشم و بدبینى، و پدیدآوردن دشمنى آمده است. واژه «نمیم» و «نمیمه» به یك معنا هستند و «نمّام» به مفهوم سخنچینى نیز از همین ریشه مىباشد و داراى مفهوم مبالغه است كه از نهایت تلاش تخریبى سخنچین براى ایجاد بدبینى و تباهى و دشمنى در میان دو تن و یا چند تن آمده است.
عُتُلّ: این واژه به مفهوم انسان ستمكار و بسیار بدخو و كینهتوز و خشونت كیش آمده است. در مفردات این واژه را به مفهوم كسى مىدانند كه همه چیز را براى خود مىخواهد و به انحصار خود در مىآورد و دیگران را با خشونت و تندى مى راند.
زنیم: انسان بى اصل و نسب و بى ریشهاى كه به خانواده و یا گروهى به ناروا پیوند داده شود. این واژه در اصل «زنمه» به مفهوم زنگولهاى است كه بر گردن بزغاله آویخته است. و نیز به «بُز» هنگامى كه گوشهایش بریده و آویخته باشد «زنیم» گفته مىشود.
شاعر در سروده خویش این واژه را به مفهوم فرزند حرام به كار مىبرد و مىگوید:
زنیم لیس یعرف من ابیه
بغى الام ذوحسب لئیم
فرزند حرامى كه پدرش ناشناخته است، و مادرش بدنام و داراى حسب پستى است.
سنسمه: این واژه از ریشه «وسم»برگرفته شده و به مفهوم داغ نهادن و علامت زدن آمده است.
خرطوم: به بلندى سر بینى - كه بوییدن به وسیله آن انجام مىشود - گفته مى شود. «خرطوم» فیل نیز از همین واژه است. واژه «خرطمه» منظور این است كه: بینى او را برید.
تفسیر
به خون جوشان و زندگى ساز قلم سوگند!
این سوره مباركه از سورههایى است كه با حروف مقطّعه آغاز مىگردد؛ با این فرق كه در آغاز برخى از سورهها، چند حرف از آن حروف آمده، اما در آغاز این سوره تنها یك حرف آمده است و مىفرماید:
ن
در تفسیر این حرف دیدگاهها متفاوت است:
1 - به باور برخى این حرف بسان حروفى كه در آغاز برخى از سورهها آمده، نامى از نامهاى این سوره است.
2 - اما به باور «ابنعباس»، «مجاهد»، «مقاتل» و «سدى» حرف «ن» در آغاز این سوره نام آن ماهى شگفتانگیزى است كه كه زمین و طبقههاى متعدد آن بر روى آن قرار دارد!
3 - پارهاى برآنند كه حرفى از حروف «رحمان»است.
4 - و پارهاى دیگر آن را به «دوات» معنا كردهاند.
5 - برخى این حرف را به مفهوم لوحى از نور گرفتهاند، و روایتى نیز در این مورد از پیامبر گرامى آوردهاند.
از امام باقر آوردهاند كه: این «ن» نام نهرى در بهشت پرطراوت و زیبا بوده است كه نوشابهاى سپید تر از شیر، و شیرینتر از عسل، در آن جارى بود، اما به فرمان آفریدگارش به «قلم» تبدیل گردید و آن گاه فرمان نگارش به آن قلم رسید؛ و آن هم هر آنچه بود و تا روز رستاخیز خواهد بود، همه را نوشت.
6 - و برخى برآنند كه منظور از این «ن» «ماهى» دریاست كه از نشانههاى قدرت خداست، و به گونهاى پدید آمده است كه در دل دریا و امواج آبها زنده و پرنشاط است، اما به مجرد جداشدن از آب، نابود مى گردد؛ درست به عكس حیواناتى كه در خشكى زندگى مى كنند، اما اگر به دریا بیفتند غرق مىشوند.
وَ الْقَلَمِ
سوگند به قلم، این موهبت بزرگ خدا.
واژه قلم همان نعمت گرانبها و همان وسیلهاى است كه با آن مىنویسند، و خدا بدان دلیل به آن سوگند یاد مى كند كه از سویى خیر و بركت بسیارى بر فرد و جامعه از رهگذر آن مىبارد و از سوى دیگر یكى از دو زبان و وسیله بیان انسان و ترجمان اندیشه و باور و نیت و خواستههاى قلبى اوست.
قلم نعمتى است كه كاربرد آن از زبان هم بیشتر و اثرگذارتر است؛ چرا كه با زبان مى توان با مخاطبِ نزدیك سخن گفت، اما به وسیله قلم مى توان مخاطبِ دور و نزدیك را زیر پوشش گرفت.
و نیز به بركت قلم است كه دین خدا را مىتوان از خطر تحریف و توجیه و ابزار سلطه ساختن و شكستن مقررات آن حراست و حمایت كرد، و امور و شئون جهانیان را به كمك قلم مى توان اصلاح نمود و به سامان آورد. و به خاطر این بركات وصفناپذیر موهبت قلم است كه خدا به آن سوگند یاد مىكند، تا بدین وسیله ارزش والا و نقش و جایگاه واقعى آن را ترسیم و همگان را به آن توجه دهد.
پارهاى در ترسیم ارزش والاى قلم، آن را بیانى دیگر عنوان دادهاند و برآنند كه: خدا دو بیان و زبان به انسان ارزانى داشته است: یكى نعمت زبان كه به وسیله آن مىتوان سالهایى چند تدریس و سخنرانى كرد و دیگرى نعمت قلم كه زبان آن جاودانه و ماندگار است.
البیان بیانان: بیان اللسان، و بیان البنان. و بیان اللسان تدرسه العوام، و بیان الاقلام باق على مرّ الایام.
پارهاى از اندیشمندان در وصف قلم گفتهاند: اساس و پایدارى درست دین و دنیاى مردم به دو چیز است: قلم و شمشیر. آن گاه شمشیر فرمانبردار قلم است و زیرپوشش آن.ان قوام امور الدین و الدنیا بشیئین: القلم و السیف، و السیف تحت القلم.
به ادامه مطلب مراجعه کنید
یكى از شاعران در سروده زیبایش در این مورد مىگوید:
ان یخدم القلم السیف الذى خضعت
له الرقاب و دانت حذره الأمم
....كذا قضىاللّه للأقلام مذ بریت
انّ السیوف لها مذ ارهفت خدم!
نیروى شمشیرى كه سرها در برابر آن خضوع مىكنند و جامعهها و حكومتها از بیم آن در برابرش سر تسلیم فرود مىآورند، در خدمت قلم است. قانون مرگ، جهانشمول و هماره است، اما همین مرگ نمىتواند بر نوشتهها و آثار قلمى زنده و با محتوا و هدفدار پیروز گردد.
خداى فرزانه براى قلم از آن روزى كه تراشیده و آماده نگارش گردید، چنین مقرر فرمود كه شمشیرها هماره خدمتگزار آن باشند و در راه هدفهاى آن به كار افتند و آن را بتراشند و آماده نوشتن نمایند.
در ادامه آیه مىفرماید:
وَ ما یَسْطُرُونَ
سوگند به قلم و آنچه مىنویسند.
در تفسیر این جمله دو نظر است:
به باور پارهاى از مفسران منظور این است كه: سوگند به قلم و آنچه به فرشتگان وحى مىگردد و آن را به وسیله قلم مىنویسند؛ و یا سوگند به قلم و آنچه از عملكرد انسانها، یا نامه اعمال آنان را به فرمان خدا مىنگارند.
2 - امّا به باور برخى «ما» را مصدریه گرفتهاند و از دیدگاه آنان منظور این است كه: سوگند به قلم و به نوشتن با آن.
با این بیان در دیدگاه نخست خدا به قلم و فرآوردهاى آن، كه نوشتهها باشند، سوگند یاد مىكند و در دیدگاه دوّم به خود نگارش و نوشتن.
آیه دوم در حقیقت جواب آن دو سوگند است كه مىفرماید:
ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ
كه تو اى پیامبر! به بركت لطف و نعمت پروردگارت، هرگز دیوانه نیستى.
ممكن است منظور این باشد كه: سوگند به قلم و آنچه مىنویسند، كه تو اى پیامبر! نسبت به نعمتهاى گران پروردگارت جاهل و نادان نیستى.
به باور پارهاى منظور این است كه: تو اى پیامبر! به لطف و سپاس خدا دیوانه نیستى.
امّا به باور پارهاى دیگر منظور این است كه: به بركت آنچه پروردگارت از نعمتها و موهبتهاى گران خویش، نظیر: خرد بزرگ، مقام والاى رسالت و پیام رسانى و دانش و حكمت به تو ارزانى داشته است، هرگز دیوانه نیستى؛ چرا كه خداى فرزانه این مو هبتها را به دیوانه ارزانى نمىدارد.
و از دیدگاه برخى منظور این است كه: به قلم و آنچه مىنویسند سوگند كه تو اى پیامبر! هرگز دیوانه نیستى، و نعمتهایى كه به تو ارزانى شده از آنِ پروردگار توست. این بیان بسان این جمله است كه مىفرماید: «سبحانك اللّهم و بحمدك» منزّهى تو اى خداى من، و ستایش ویژه توست.
گفتنى است كه این آیه و این بیان در واقع پاسخ شركگرایان و اصلاحناپذیران است كه به جاى حقپذیرى و ایمان و تفكر در پیام و برنامهاى كه پیامبر آورده بود، به آن حضرت اهانت مىكردند و او را دیوانه مىخواندند.
و مىافزاید:
وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ
و بىتردید براى تو اى محمد(ص)! پاداشى پرشكوه و هماره خواهد بود.
منظور از پاداش در آیه، پاداشى است كه در برابر انجام مسئولیت و به جان خریدن رنجها و مشكلات آن به پیامبر ارزانى مى گردد. و پاداش هماره و جاودانه نیز، عبارت از بهشت جاودانه و نعمتهاى ماندگار آن است كه از سوى خدا به پیامبر وعده داده مىشود.
«ابومسلم» مىگوید: منظور این است كه: و به یقین براى تو اى پیامبر! در برابر شكیبایى و پایمردى در انجام رسالت، پاداش پرشكوه و بدون هیچ منتى خواهد بود؛ چرا كه منت نهادن به دریافت دارنده نعمت و نیكى، از ارزش كار مىكاهد و آن را تباه مىسازد و جایى براى سپاس باقى نمىگذارد.
«ابنعباس»مىگوید: همه پیامبران خدا افزون بر پاداش پرشكوه رسالت و رساندن پیام خدا به مردم، از پاداشى كه ایمان آوردگان و عمل كنندگان دین او بهرهور مى گردند، برخوردار خواهند بود.
شگفت از این اخلاق والا و برجسته!
قرآن پس از نفى بافتههاى ظالمانه و تهمتهاى ناجوانمردانه شركگرایان و خودكامگان، اینك در وصف خُلق و خوى پرجاذبه و خداپسندانه و دگرگونساز پیامبر مى فرماید:
وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ
و راستى كه تو به اخلاقى والا و پرجاذبه آراستهاى!
به باور گروهى از مفسران پیشین، از جمله «ابنعباس» منظور این است كه: به یقین تو اى پیامبر! بر دین و آیین پرشكوه و والایى هستى. در روایت هم آمده است كه تو بر اسلام راستین هستى:هو الاسلام.(22)
اما به باور پارهاى منظور این است كه: و راستى كه تو اى پیامبر، بر اخلاق اسلامى و سبك و سیره برجستهاى هستى.
حقیقت اخلاق از دیدگاه اندیشمندان، آن است كه انسان، درون و باطن خود را به سبك و شیوهاى ویژه آراسته ساخته و بر اساس آن زندگى مىكند؛ و درست بدان دلیل كه این خلق و خو و سبك و شیوه زندگى، جزء عادتها و برنامههاى هماره او مى گردد، با واژه اخلاق و یا «خلق» كه از ماده «خلقت» است وصف مىشود، اما در برابر این خودسازى و تربیت نفس و تخلق به اخلاق و ارزشهاى اخلاقى، آن وصفها و ویژگىهایى است كه نه اكتسابى و تربیتى، بلكه از سرشت و طبیعت انسان بوده و امورى غریزى است.
«جبایى» مىگوید: خلق عظیم یا اخلاق والا و برجسته، عبارت از شكیبایى در راه حق و تحقق بخشیدن به عدالت، بخشش گسترده و بهرهدهى به دیگران از نعمتها، تدبیر و سامان بخشیدن به امور و شئون بر اساس خردمندى و خردورزى درست، نرمش و مدارا و داشتن قدرت تحمل در برابر رویدادهاى ناخوشایند و خواستن این روحیه از بارگاه خدا، گذشت از لغزشها و اشتباهات دیگران و سیاست عفو و بخشش، كوشش در یارى رساندن به خوبان و شایسته كرداران و در كنار این آراستگى به ارزشها و والایىهاى اخلاقى و انسانى، كوشش خستگى ناپذیر براى تزكیه جان از ضد ارزشهایى نظیر: حسد، آز، خودخواهى، بداندیشى، و دیگر ضدارزشها و صفات نكوهیده.
«عایشه» مىگوید: اخلاق والا و سیره برجسته و مترقى پیامبر درست بسان وصف و ویژگىهایى است كه در آیههاى دهگانه سوره مؤمنون براى توحیدگرایان رستگار و ایمان آوردگان راستین آمده است.(23)
آن گاه مىافزاید: آن حضرت انسان والایى بود كه خداى فرزانه در كتاب آسمانىاش او را به عنوان آراسته به اخلاق والا و برجسته مىستاید؛ آیا چیزى از این برتر و بالاتر ممكن است؟
به باور پارهاى خدا بدان دلیل پیامبر را این گونه وصف مىكند و بزرگ مىدارد كه با مردم بر اساس خلق و خوى خداپسندانه و بشردوستانه و بسیار پرجاذبه معاشرت مىكرد، اما در همان حال، قلب نورافشانش از مظاهر مادى و بشرى جدا بود. او به ظاهر با مردم و همراه آنان مىزیست، اما درون نورانى و باطن آراسته و زیبایش با خدا بود و فرودگاه انوار او.
زندگى در پرتو اخلاق
از دیدگاه برخى، خداى فرزانه بدان دلیل پیامبر را آراسته به اخلاق والا وصف فرمود كه در زندگى به راستى به این برنامه و رهنمود خدا عمل مىكرد كه: خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلى.(24)
هان اى پیامبر! سیاست گذشت و بخشش پیشه ساز، و به كارهاى شایسته فرمان ده، و از نادانان رخ برتاب.
و بدینسان خدا پیامبرش را به زندگى در پرتو اخلاق راستین و انسانى فرامىخواند و آن انسان نمونه و والا نیز به راستى در پرتو اخلاق و معنویت و رعایت حقوق انسانها زندگى مىكرد.
و از دیدگاه برخى دیگر، بدان دلیل خدا اخلاق برجسته پیامبر را والا وصف مىكند كه آن حضرت كانون ارزشهاى انسانى و آداب اخلاقى و سبك و شیوه مترقى و خداپسندانه و پرجاذبه بود؛ و این نشانگر درستى سخن پیامبر گرامى است كه مىفرمود:
انّما بعثت لأتمم مكارم الاخلاق.(25) من براى كامل و شكوفا ساختن اخلاق و ارزشهاى اخلاقى برانگیخته شدهام.
و نیز مىفرمود:
ادبنى ربّى فاحسن تأدیبى.(26)
پروردگارم مرا ادب و تربیت فرمود؛ و راستى كه نیكو ادب آموخت و شكوفایم ساخت.
و مىفرمود:
انّ المؤمن لیدرك بحسن خلقه درجة قائم اللیل و صائم النهار.(27)
راستى كه انسان با ایمان مىتواند در پرتو اخلاق و رفتار نیكو و پرجاذبه و با معنویت خویش به مقام والاى شب زندهداران و روزهگیران پراخلاص نایل آید.
و نیز از آن حضرت آوردهاند كه مىفرمود:
ما من شىء اثقل فى المیزان من خلق حسن.(28)
در میزان خدا در روز رستاخیز چیزى سنگینتر و ارجمندتر از اخلاق نیكو نیست.
از حضرت رضا آوردهاند كه پیامبر مىفرمود:
علیكم بحسن الخلق فان حسن الخلق فى الجنة لا محالة، و ایاكم و سوء الخلق فان سوء الخلق فى النار لا محالة.(29)
شما را به اخلاق نیكو و رفتار مترقى و شایسته سفارش مىكنم، چرا كه دارنده این اخلاق، سرانجام در بهشت خواهد بود؛ و هشدارتان باد از اخلاق و رفتار نكوهیده، چرا كه دارنده آن سرانجام به آتش دوزخ خواهد افتاد.
و نیز آوردهاند كه فرمود:
احبكم الى اللّه احسنكم اخلاقاً، الموطئون اكنافاً، الّذین یألفون و یؤلفون؛ و ابغضكم الىاللّه المشاؤن بالنمیمة، المفرقون بین الاخوان، الملتمسون للبراء العثرات.(30)
محبوبترین شما بندگان در نظر من، خوش خلقترین و شایستهكردارترین شماست: آن كسانى كه با مردم بجوشند و به آنان مهر ورزند. و دشمنترین شما نزد من آن كسانى هستند كه میان مردم به سخن چینى و افشاندن بذر بدبینى و بداندیشى و خشونت تلاش مىكنند، و میان برادران و خواهران نوعى و دینى جدایى مىاندازند؛ و نیز آن كسانى كه با جاسوس بازى و سركشیدن به امور و شئون نهانى و شخصى مردم، مىكوشند تا لغزش و گناه براى آنان سر هم كنند و برایشان پرونده بسازند و پاكان و خوبان را گناهكار نشان دهند.
در ادامه آیات در همین مورد مىافزاید:
فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ
پس تو اى پیامبر ما! به زودى خواهى دید، و این خودكامگان دروغزن و اصلاحناپذیر نیز - كه تو را به دروغ و تهمت تراشى دیوانه مىخوانند - خواهند دید...
بِأَیِّكُمُ الْمَفْتُونُ
كه كدام یك از شما دو طرف دستخوش جنون و دیوانگى است، و یا به وسیله آن آزمون مىگردد؛ تو یا آن دروغبافان و ظالمان.
از دیدگاه پارهاى، منظور این است كه: به زودى تو خواهى دید و آنان نیز خواهند دید كه كدام یك دیوانه هستید.
آرى، آنان به هنگام گرفتار آمدن به عذاب و كیفر كارشان خواهند دید كه آنان دیوانه بودند كه با پیام انسانساز و رهایىبخش خدا و دعوت پیامبر او به ناروا و به صورت زشت و ظالمانه و خشونت بارى به دشمنى برخاسته بودند، نه تو.
و از دیدگاه برخى دیگر، منظور این است كه: پس تو اى پیامبر! به زودى خواهى دید و آن ستمكاران نیز خواهند دید كه در میان كدام یك از دو گروه توحیدگرا و اصلاحطلب، یا حقستیز و اصلاحناپذیر، دیوانههایى هستند كه شیطان آنان را فریب داده است:
و باز در همین مورد مىفرماید:
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ
به یقین پروردگار تو بهتر مىداند كه چه كسى از راه حق و عدالت انحراف جسته است؛
وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ
و او راهیافتگان و حقطلبان را بهتر مىشناسد و به حال آنان داناتر است، و به همین دلیل هم پاداش و كیفر هر كدام را آن گونه كه شایسته است خواهد داد.
در روایات مستندى در این مورد آمده است كه: وقتى سركردگان قریش دیدند پیامبر گرامى، على(ع) را به دلیل اوج آراستگى به ایمان و اخلاق و ارزشهاى والاى انسانى، بر دیگران مقدم مىشمارد و گرامى مىدارد، با روحیه ناجوانمردانه و حقستیز خود به عیبجویى و نكوهش امیرمؤمنان پرداختند و كار را به جایى رساندند كه گفتند: محمد(ص) دلباخته و فریفته على(ع) گردیده است؛ درست در اینجا بود كه این آیات بر قلب مصفاى پیامبر فرود آمد كه:
ن و القلم و ما یسطرون... و هو اعلم بالمهتدین...(31)
و بدین وسیله به قلم و خون جوشان آن سوگند یاد كرد، كه اى پیامبر! تو، نه تنها مفتون و دیوانه نیستى و این تهمت و افتراى بزرگ به تو نمىچسبد، كه تو به خُلق و خوى والا و سبك و سیرهاى برجسته آراستهاى، و خدا به حال گمراهان و اصلاح ناپذیران داناتراست و آنان را خوب مىشناسد. و نیز راه یافتگان راستین رابهتر مى شناسد، كه على(ع) سرور و سالار و راه یافتهترینهاست.
هشدار از همكارى و همراهى با اصلاحناپذیران
در آیات هفتگانه پیش، قرآن شریف ضمن نفى دروغبافىها و تهمتتراشىهاى ناجوانمردانه شركگرایان و ظالمان معاصر پیامبر و به تابلو بردن اخلاق برجسته و عملكرد پرجاذبه و شكوهبار آن حضرت در زندگى، اینك به آن پیشواى آزادى هشدار مى دهد كه از كسانى كه داراى این خصلتهاى نكوهیده هستند، هرگز پیروى نكند.
نخست مىفرماید:
فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِینَ
بنابراین از دورغبافان و تكذیب كنندگان خدا و پیامبر و ناباوران به روز رستاخیز و پاداش و كیفر آن روز، پیروى مكن و آنچه از تو مى خواهند مپذیر.
آن گاه مىفرماید:
وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ
آنان دوست دارند كه تو در برابر خواستههاى ظالمانه و بافتههاى خرافى آنان نرمش نشان دهى تا آنان نیز با تو سازش كنند.
به باور «ابنعباس» منظور این است كه: آنان دوست دارند كه تو اى پیامبر! در دین و آیین آسمانى خویش به سود بافتههاى پوچ آنان نرمش و سازش پیشهسازى تا آنان هم در دین شركآلود و خرافى خود به سود شما سازش كنند.
گفتنى است كه واژه «یدهنون» از ریشه «مداهنه» از واژه «دهن» به مفهوم«روغن» برگرفته شده و در آیه شریفه، نرمش در دین، بدین وسیله به سازشهاى ناپسند تشبیه گردیده است.
اما به باور گروهى، همچون: «ضحاك»، «عطاء» و «ابنعباس» در روایتى دیگر، منظور این است كه: آنان دوست دارند كه از بیدادگرى و كارهاى زشت آنان چشمپوشى كنى و بگذرى تا آنان نیز از تو بگذرند.
از دیدگاه برخى منظور این است كه: آنان دوست دارند كه تو دشمنى و نفرت خود را از پرستشهاى ذلت بار، از آن جمله پرستش بتها نهان دارى و به ظاهر به این شیوه منحط تمایل نشان دهى تا آنان نیز نسبت به دین و آیین تو چنین كنند.
و از دیدگاه «حسن» منظور این است كه:آنان دوست دارند كه تو در دین با آنان سازش كنى تا آنان نیز با تو بسازند.
در هشدار دوم در این مورد مىفرماید:
وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِینٍ
و از هر سوگند خورنده فرومایهاى كه براى رسیدن به هواى دل خویش و بىتوجه به ره آورد دروغبافى و سوگند ناروا، هر دم سوگند مىخورد، فرمان مبر.
روى سخن با پیامبر است و به آن حضرت دستور مىدهد كه از كسانى كه به این خصلتهاى نكوهیده گرفتارند اطاعت نكند و بافتههاى آنان را نپذیرد.
واژه «مهین» بر وزن «فعیل» از «مهانت» به مفهوم كمخردى و ناآگاهى و فقدان شعور و قدرت شناخت است.
پارهاى نیز آن را به مفهوم فرومایه و پست در پیشگاه خدا و مردم گرفتهاند.
اما به باور پارهاى دیگر منظور، انسان دروغزن و دروغباف است و چنین كسى هنگامى كه دروغبافىهایش برملا گردید خوار و رسوا مىشود.
در پاسخ این پرسش كه فرد مورد نظر آیه كیست، دیدگاهها متفاوت است:
1 - از دیدگاه «مقاتل» منظور «ولیدبنمغیره» مىباشد كه با پیشنهاد ثروتى هنگفت به پیامبر، از آن حضرت مىخواست كه از دین خدا دست بردارد!
2 - اما به باور «عطاء» منظور «اخنس بن شریق» است كه پیشنهادى نظیر «ولید» داشت!
3 - و از دیدگاه «مجاهد» منظور «اسودبن عبد» مىباشد.
سپس مىفرماید:
هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ
از كسى كه بسیار عیبجو و سخنچین است و هماره مى كوشد تا براى دیگران عیب بجوید و عنصر آشوبگر و تاریك اندیشى است كه براى افشاندن بذر فتنه و فساد و كشمكش و درگیرى میان مردم و به خطر افكندن امنیت جامعه به سخن چینى و دو بهم زنى تلاش مىكند.
در دوازدهمین آیه مورد بحث ادامه مىدهد كه:
مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ
همان عنصر تبهكار و تیرهبختى كه سخت تنگ چشم و بخیل و مالپرست است.
به باور «ابنعباس» منظور این است كه: همان فرد تاریكاندیشى كه بستگان و هموطنان خویش را از شناخت اسلام و گرایش به آن باز مى دارد و با دروغزنى و تحریف حقایق به آنان مى گوید: اگر كسى به اسلام و راه و رسم محمد(ص) روى آورد، به او سودى نخواهم رساند و باید از من قطع امید كند.
مُعْتَدٍ
همو كه تجاوزكار و بیداد پیشه است و از مرز مقررات خدا مىگذرد و گناه مىكند!
أَثِیمٍ همو كه گناهپیشه و گناهورز است.
به بیان برخى منظور این است كه: همو كه در عملكردش تجاوزكار و حقكش و در اندیشه و عقیده،گناهپیشه است.
اما به باور برخى دیگر، همو كه در حق دیگران ستم مىكند و نسبت به خود گناهكار است.
در آیه بعد در بیان دیگر خصلتهاى نكوهیده كسانى كه خدا پیامبرش را از همكارى و همفكرى و اطاعت از آنان برحذر مىدارد، مىفرماید:
عُتُلّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِیمٍ
همان عنصر گستاخ و تندخویى كه افزون بر همه آن خصلتهاى هفتگانهاى كه برشمردیم،بىاصل و نسب است.
«عكرمه» مىگوید: واژه «عُتُلّ» به مفهوم كسى است كه سخت كفرگرا و كفرپیشه است و در این بیراهه پافشارى مىكند.
اما از دیدگاه «كلبى»به مفهوم بیدادگرى است كه در دشمنى بىدلیل و ناروا،پرتعصب و كینهتوز و خشونت كیش است.
به باور «خلیل» منظور عنصر شكمباره و پرخورى است كه همه چیز را به انحصار خویش در مىآورد و از بهرهورى دیگران جلوگیرى مىكند.
و به باور پارهاى از دانشمندان، واژه «عُتُلّ» به معناى جلاد و دژخیم و شكنجهگرى است كه مردم را بازداشت مىكند و به دخمهها و زندانهاى نشاندار و بى نشان مىبرد.
این واژه و مشتقات آن در شعر و نثر عرب به مفهوم گرفتن و كشاندن آمده است، نظیر این شعر كه مىگوید:
فیا ضیعة الفتیان اذ یعُتُلّونه...
هان اى نابودكننده جوانان و جوانمردان! آنگاه كه او را مىگرفتند و به سوى دشت و صحرایى كه مركز شیر درنده است مىكشاندند،...
واژه «زنیم» به مفهوم فرزند نامشروع و حرامى است كه خود را به گروهى مىچسباند.
شاعر نیز این واژه را به همین معنا به كار مىبرد و مىگوید:
زنیم تداعاه الرجال تداعیا.. فرزند حرامى كه مردان درباره فرزندى او هر یك ادعا داشتند؛ همانگونه كه ادعا در زمین و زمان فراوان است.
«شعبى» مىگوید: واژه «زنیم» به مفهوم كسى است كه به شرارت و زشتكارى شهرت مى یابد؛ به گونهاى كه هنگام سخن از بیدادگرى و گناه و شرارت، ذهن انسان به سوى او مىرود؛ درست همانگونه كه بزغالهاى در میان یك گلّه گوسفند به خاطر بریدگى گوش و آویخته شدن آن شناخته مىشود.
«سعید بن جبیر» این واژه را به مفهوم فرومایهاى كه به شرارت و شقاوت معروف است، معنا مىكند.
و از امیرمؤمنان آوردهاند كه فرمود: هو الذى لا اصل له.
«زنیم» به مفهوم فردى بى اصل و تبار و بدون ریشه خانوادگى است.
از پیامبر گرامى در مورد دو واژه «معتل» و «زنیم» پرسیدند، كه فرمود: منظور انساننمایى تندخو و گستاخ، شكمباره و پرخور، بیداد پیشه و پایمال كننده حقوق مردم و شكمگنده و بىمحتواست.
و نیز آورده اند كه آن حضرت فرمود:
لا یدخل الجنة جواظ و لا جغظرى و لا عُتُلّ زنیم.
شهوت پرستى كه تنها در اندیشه هواى دل خویش است و بدون دلیل از انعقاد نطفه جلوگیرى مىكند، وارد بهشت نخواهد شد؛ همینگونه، انسان تند خو، و نیز شكمباره گستاخ و بیدادگرى كه حقوق مردم را پایمال مىسازد و بىاصل و تبار است. آرى، این چند گروه به بهشت پرطراوت و زیباى خدا وارد نخواهند شد.
«ابن قتیبه» مىگوید: نمىدانم خدا هیچ انسانى را بسان «ولیدبن مغیره» به باد نكوهش گرفته است؟ ذات بى همتاى او آن عنصر پلید وحق ستیز را به عنوان موجودى دروغپرداز كه هر دم به دروغ سوگند یاد مىكند، فردى فرومایه و پست، عنصرى كه در اندیشه عیبجویى از دیگران است، كسى كه در سخن چینى و افشاندن بذر كفر و شرك و فتنه و كشمكش در میان مردم هماره در تلاش است، انساننمایى كه بیدادگر، گناهپیشه، خشونتكیش، گستاخ و بىاصل و نسب است، وصف مىنماید، با این بیان خدا براى او ننگ و عارى را بر شمرده است كه در این سرا و سراى آخرت هماره گریبانگیر اوست و هرگز نمىتواند خود را از این ننگ ابدى برهاند.
در آیه بعد به پیامبر هشدار مىدهد كه:
أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنِینَ
مباد چنین تاریكاندیشان و ظالمان را، گر چه داراى ثروت و قدرت و فرزندان بسیار باشند، اطاعت كنى و در برابرشان سرفرود آورى!
به باور «زجاج» و «فراء» منظور این است كه: چنین عنصر تیرهبخت و تاریك اندیشى، گرچه داراى ثروت و فرزندان فراوانى هم باشد، مباد او را فرمان برى.
پارهاى آیه را با استفهام و به صورت پرسشى قرائت كردهاند؛ كه در این صورت صله «ما» پس از خودش مىباشد، چرا كه آنچه در جاى استفهام است بر آن مقدم نمىگردد و بر این اساس منظور این است كه: آیا آن كسى كه به او نعمت ثروت و فرزندان بسیار ارزانى داشتیم و صاحب مال و منال گردید، به جاى سپاس نعمتها، آیات و نشانهها یكتایى ما را انكار و كفرانگرى مىكند؟
در چهاردهمین آیه مورد بحث به گوشهاى از تاریك اندیشى و اصلاح ناپذیرى دارنده خصلتهاى چندگانهاى كه بر شمرد، اشاره مىكند و مى فرماید:
إِذا تُتْلى عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ
هنگامى كه آیات روشن و روشنگر ما بر او تلاوت مىگردد، به جاى پذیرش حق و اعلام اسلام و ایمان، ضمن واكنشى زشت و ظالمانه مىگوید: انیها افسانهها و داستان هاى نسلهاى گذشته است كه نوشته شده و بر جاى مانده و واقعیت ندارد.
آنگاه در هشدارى تكاندهنده به آن عنصر تاریك اندیش و اصلاح ناپذیر و جریانهایى از این گونه و این قماش مىفرماید:
سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ
به زودى در روز رستاخیز بر بینى او داغ ننگ و عار خواهیم نهاد تا چهرهاش زشت و نفرت انگیز گردد؛ بهگونهاى كه هر كسى او را دید، دریابد كه از دوزخیان تیرهبخت است.
در آیه شریفه داغ ننگ را بدان دلیل بر بینى اختصاص مىدهد كه زیبایى انسان در چهرهاش نمایان مىگردد و بینى نیز درست وسط صورت قرار دارد. به همین دلیل با داغ ننگ بر خرطوم یا بینى، نماى چهره زشت و نفرت انگیز مىگردد.
افزون بر این، بینى در فرهنگ و ادبیات عرب، كنایه از عزت و بزرگوارى است كه گفته شود:«شمخ فلان بانفه» او خود را مىگیرد و بزرگى مىفروشد.
و یا گفته مىشود: «ارغم اللّه انفه» خدا بینى او را به خاك مالید.
در فرهنگ فارسى نیز در تحقیر كسى مىگویند: بینى او را به خاك مالید. با این بیان قرآن چنین فرد سركش و تجاوزكارى را در خور نهایت تحقیر و ذلت مىنگرد كه مىفرماید: به زودى بر خرطوم او داغ ننگ و علامت عار و رسوایى خواهیم نهاد.
به باور «زجاج» منظور این است كه: به زودى در روز رستاخیز و سراى آخرت بر بینى او نشانه و علامتى خواهیم نهاد كه به وسیله آن شناخته شود كه از دوزخیان تیره بخت است.
واژه «سمه» ممكن است به صورت مفرد و براى مبالغه در معنا بیاید؛ كه در این صورت منظور این خواهد بود كه: به زودى بر بینى او داغى از ننگ خواهیم نهاد تا چهرهاش زشت و نفرتانگیز گردد، چرا كه او در دشمنى و حقستیزى با اسلام و پیامبر شهره بود؛ از این رو باید با این علامت ننگبار از دیگران باز شناخته شود و رسوا گردد.
«فرّاء» مىگوید: بدان دلیل داغ ننگ را ویژه بینى شمرد كه بینى در قلب چهره و صورت انسان است و جزیى مهم از كل است؛ با این بیان منظور این است كه بر چهره او داغ ننگ خواهیم نهاد.
از دیدگاه پارهاى منظور این است كه: به زودى ما در میدان پیكار با شمشیر ستمسوز، ضربتى بر چهره و بینى او وارد مىآوریم كه اثر آن باقى بماند. و شگفت این جاست كه چنین هم شد و در روز «بدر» شمشیرى بر «ولید» فرود آمد كه اثرش با او بود تا او را به دوزخ كشاند.
و از دیدگاه «قتاده» منظور این است كه: به زودى علامت و نشانهاى از عار و ننگ بر او خواهیم زد كه هماره با او همراه باشد.
«قتیبى» مىگوید: هنگامى كه در فرهنگ عرب گفته شود: بر او نشان و علامت بدى نهاد، منظور این است كه: بر او علامت ننگى نهاد كه هرگز از او نجات نخواهد یافت. و در آیه مورد بحث منظور این است كه به زودى بر او داغ ننگى خواهیم نهاد كه اثر آن هیچ گاه زدوده نشود و بر چهرهاش نمایان باشد.
و پارهاى نیز برآنند كه:واژه «خرطوم» گاه در ادبیات عرب به معناى شراب آمده است، نظیر این سروده كه مىگوید:
اباحاضر! من یزن یعرف زناؤه
و من یشرب الخرطوم یصبح مسكراً
هان اى «اباحاضر»! آن كه بىعفتى كرد، كار زشت او بر ملا مى گردد؛ و كسى كه شراب نوشید، مست مى گردد.
در این شعر واژه «خرطوم» به معناى شراب آمده است. با این بیان مفهوم آیه به باور پارهاى این است كه: به زودى او را به كیفر حقستیزى واصلاحناپذیرىاش به شرابخوارگى و عواقب رسوایى برانگیز آن خواهیم شناساند.
پرتوى از آیات
1 - گرامیداشت قلم و پاسداشت حرمت و آزادى آن
اندیشمندان زندگى انسان بر روى كره زمین را به دو مرحله و دو دوره بسیار متفاوت تقسیم كردهاند:
الف - روزگار پیش از تاریخ و پیدایش خط،
ب - دوران تاریخ.
روزگار ماقبل تاریخ، زمان جهل و عقبماندگى و انحطاط و بىخبرى و كورى و به نوعى مرگ انسان است. به همین جهت هم گویى آن دوره را جزء تاریخ بشر به شمار نیاوردهاند؛ اما با اختراع خط و آمادگى انسان براى نگارش و ثبت رویدادهاى زندگى و فراز و نشیبهاى آن براى نسلهاى آینده، دورانى است كه به عنوان تاریخ زندگى بشر نامگذارى شده است؛ و این نشانگر اثر ارزشمند و نقش اوج بخش و زندگىساز «قلم» در حیات فرد و خانواده و جامعهها و تمدنهاست.
قرآن كه كتاب حیاتى و برنامه رشد و اوج و سعادت انسانهاست، در دوران جهالت و اسارت انسان در چنگال شمشیر و جنگ و جنون و استبداد و خودكامگى - كه از حرمت قلم و دانش و كتاب و معنویت اثرى نبود - به شاهكارى شگرف و معجزهاى جاویدان دست زد و به حرمت قلم و آزادى قلم و خون جوشان قلم و واژه واژهها و سطرها و صفحههایى كه به وسیله آن نوشته مىشود سوگند و به عظمت قلم و نگارش و كتاب و تمدن توجه داد. ن و القلم و ما یسطرون(32)
و نیز در میان بهت و حیرت جامعه آفتزده و بتپرست و عقبمانده و در اسارت جنگ و جنون و تعصب و نادانى، از خدایى سخن گفت كه آفریدگار انسان، آموزگار انسان، ارزانى دارنده دو نعمت گرانبها و دگرگونساز بیان و قلم به انسان، آموزش د هنده چگونگى به كارگیرى و بهرهورى از بیان و قلم، و خدایى است كه گرامى دارنده صاحبان بیان و قلم و پاسدار و ارجگذار راستین آزادى بیان و قلم و حرمت و قداست آن دو موهبت بزرگ زندگى است. اقرأ باسم ربك الّذى خلق ... الّذى علّم بالقلم علّم الانسان ما لم یعلم(33)
و این اوج بخشیدن به قلم و صاحبان قلم به وسیله پیامبر و از زبان انسان والایى بود كه خود در جامعهاى زندگى كرده بود كه نه امكان مدرسه رفتن برایش بود و نه آموزشگاه و دانشگاهى بود تا آن بزرگوار در آنجا درس بخواند و به وسیله قلم به روشنگرى و آگاهىبخشى بپردازد! و این خود داستان دیگرى از شگفتى رسالت او و سند انكارناپذیر صداقت دعوت اوست.
راستى چگونه مىتوان به سادگى از كنار این واقعیت عجیب به آسانى گذشت كه انسانى درسنخوانده و آموزش ندیده و قلم و كتاب و آموزگار و معلم را تجربه نكرده - بدون ارتباط با آفریدگار قلم و كتاب و ارزانى دارنده دانش و معنویت - بتواند در جامعهاى در چنگال جهل و جنون و جنگ و خرافه و استبداد و ناآگاهى و بیگانه از قلم و نقش تمدنساز و انسان پرداز آن، این گونه به قلم بها دهد و بگوید:
اوّل ما خلق اللّه القلم.(34)
نخستین پدیدهاى كه پدیدآورنده هستى، پدید آورد موهبت قلم بود!
و یا خبر دهد كه:
اوّل ما خلق اللّه تعالى جوهرة.(35)
نخستین چیزى را كه خدا پدید آورد گوهرى ارزشمند بود.
و یا روشنگرى نمود كه:
اوّل ما خلق اللّه العقل.(36)
و عظمت این روایات هنگامى بهتر دریافت مىگردد كه انسان به پیوند ویژه و رابطه خاصى كه میان این سه نعمت گرانبهاست، بیندیشد و آن گاه در خواهد یافت كه بناى تمدنها و رشد و اوج انسانها و كمال و جمال بشریت در میان بهرهورى شایسته از این سه نعمت خدا ممكن است، و بدون آنها، نه زندگى در خور شأن انسان خواهد بود و نه رشد و پیشرفت و آزادى و امنیت.
پیامبر گرامى در گرامیداشت قلم فرمود:
ثلاث تخرق الحجب، و تنتهى الى ما بین یدىاللّه: صریر اقلام العلماء، و وطى اقدام المجاهدین، و صوت مغازل المحصنات.(37)
سه صداست كه همه پردهها و موانع را مىدرد و به بارگاه پرمعنویت خدا مىرسد:
1 - نخست طنین گردش موزون و زیبا و دلانگیز قلم دانشمندان آزادیخواه بر روى كاغذ به هنگام نگارش و روشنگرى،
2 - طنین گامهاى مجاهدان هدفدار و پراخلاص و پرشورى كه آگاهانه براى دفاع از آزادى و امنیت و حقوق خود و جامعه به سوى میدان جهاد و تلاش گام مىسپارند،
3 - و دیگر صداى چرخ نخریسى یا كارگاه كوچك و دستى زنان شایستهكردارى كه براى اداره زندگى و كمك به اقتصاد خانواده به تلاش شرافتمندانه دست مىیازند.
گفتنى است كه دریافت عظمت قلم در نگرش قرآن و پیامبر گرامى آن گاه دریافت مىگردد كه دریابیم در آن روزگارى كه از حرمت قلم و نویسنده و نقش دگرگونساز آن به ویژه در جهان عرب اثر و خبرى نبود این گرامیداشت از حرمت قلم و این بزرگداشت از نقش سازنده و دگرگونساز قلم و نویسندگان به عمل آمد، نه در عصر فضا و روزگار دانش و دانشگاه و عصر حكومت قلم بر شمشیر و خشونت در جامعههاى مترقى و پیشرفته و مردم سالار و آزاد.
|
|
چهارشنبه 02 مرداد 1392 - 00:31 |
|
تشکر شده: |
|
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.