زمان جاری : جمعه 14 اردیبهشت 1403 - 8:37 قبل از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 58
نویسنده پیام
admin آفلاین


ارسال‌ها : 3
عضویت: 23 /4 /1392


ترجمه و تفسیر سوره قلم
آشنایى با این سوره‏
این سوره مباركه شصت و هشتمین سوره قرآن است، كه پس از سوره «علق» بر جان گرامى پیامبر دانش و قلم و فرهنگ و معنویت فرود آمده، و با این بیان دومین سوره‏اى است كه نازل شده است. پیش از آغاز ترجمه و تفسیر آن، براى آشنایى با حال و هوا و فضاى خاص آن به شناسنامه‏اش مى‏نگریم:

1 - نام این سوره‏
نام جاودانه و پرجاذبه این سوره، «قلم»، یا سبمل فرهنگ و تمدن و پیشرفت است، و نه شمشیر! و خداى آن، در آغازین آیه‏اش به قلم سوگند یاد مى‏كند و به خون جوشان آن، كه با گذر بر سطرها و صفحه‏ها آن را رنگین مى سازد و سر نوشت فرد، خانواده و جامعه ها را رقم مى زند!
آیا این خود از شگفتى‏هاى روزگار و معجزه‏هاى قرآن و پیامبر نیست كه در عصر حاكمیت خشونت و خیرگى و جنگ و جنون و بى‏رحمى و قساوت و بیدادگرى و اوج پایمال‏شدن حقوق و حرمت بشر، قرآن در نخستین سوره‏اش از دانش، بینش، قلم و كتاب سخن مى‏گوید و در دومین سوره‏اى كه بر قلب مصفاى محمد (ص) فرود آمده است، به قلم و خون جوشان آن سوگند یاد مى‏كند؟! آیا به راستى این معجزه و سند صداقت پیامبر و درستى پیام او نیست؟
آرى، این سوره این گونه آغاز مى‏گردد:ن و القلم و ما یسطرون...
و آن گاه نام آن نیز از همین آیه دریافت مى‏گردد. این سوره را به نام «نون» نیز خوانده‏اند.

2 - فرودگاه آن‏
در مورد فرودگاه این سوره دو نظر آمده است:
1 - گروهى از جمله «حسن»، «عكرمه» و «عطاءء» برآنند كه آیات دلنواز این سوره در مكّه فرود آمده است.
2 - امّا برخى دیگر، از جمله «ابن عباس» برآنند كه بخش‏هایى از آیات آن در مكّه و بخش‏هایى در مدینه بر قلب پاكیزه پیامبر دانش و معنویت فرود آمده است.

3 - شمار آیه‏ها و واژه‏هاى آن‏
شمار آیه‏ها و واژه‏هاى آن از دیدگاه همه مفسران و قرآن‏پژوهان 52 آیه است، و این آیات در سال‏هاى نخست بعثت نبوى بر آن حضرت فرود آمده است.
این سوره از 1356 واژه، و 3000 حرف پدید آمده است.

4 - پاداش تلاوت آن‏
در این مورد از پیامبر گرامى آورده‏اند كه فرمود:
و من قرأ سورة «ن و القلم» اعطاه ثواب الّذین حسن اخلاقهم.(20)
كسى كه سوره «قلم» را با جان و دل تلاوت كند و در پیام انسان‏پرور آن بیندیشید، خداوند به او پاداش پرشكوه آراستگان به ارزش‏هاى راستین اخلاقى و انسانى را ارزانى مى‏دارد.
و نیز از حضرت صادق آورده‏اند كه فرمود:
من قرأ سورة «ن و القلم» فى فریضة او نافلة آمنه اللّه آن یصیبه فى حیاته فقراً ابداً و اعاذه اذا مات من ضمة القبر ان شاء اللّه.(21)
هر كس سوره «قلم» را آن گونه كه باید در نمازهاى واجب یا نافله بخواند، و آن را مشعل فرار راه زندگى سازد، خدا او را براى همیشه از بلاى فقر و نیازمندى به زرپرستان در امان داشته و پس از مرگ او را از فشار قبر و گرفتارهاى آن پناه مى‏دهد.

5 - دورنمایى از مفاهیم آن‏
این سوره مباركه پس از یاد و نام بلند و الهام‏بخش خدا، در آغازین آیات روشنگر خویش به قلم و آنچه را به وسیله آن مى‏نگارند سوگند یاد مى‏كند، تا همه عصرها و نسل‏ها را به سلامت عقلى و روانى و آراستگى اخلاقى و رفتارى پیامبر توجه داده، و ضمن طرح موضوع مهم وحى و رسالت، و پاسخ شایسته به دشمنان ناجوانمرد پیامبر كه به جاى حق‏پذیرى و ایمان و یا مبارزه منطقى و مسالمت‏آمیز با آن حضرت، بارانى از تهمت‏ها و نارواهارا بر او و راه رسم توحیدى و عادلانه و بشر دوستانه‏اش مى‏باراندند، و با پخش امواج دروغ و تحریف، بر آن بودند تا راه رشد و هدایت را بر مردم ببندند.
جالب است كه آیات پایان بخش سوره نیز - پس از طرح معارف انسان پرور و درس‏هاى متنوعى در قالب ده‏ها آیه با گرامیداشت پیامبر و نفى تهمت‏هاى ظالمان و اصلاح‏ناپذیران به پایان مى‏رسد و در میان آن آغاز و این انجام سوره، از جمله با این عنوان‏ها و مفاهیم رو به رو مى‏گردیم:
به خون جوشان قلم سوگند!
زندگى در پرتو اخلاق،
هشدار از همكارى با اصلاح‏ناپذیران،
گرامیداشت قلم و پاسداشت حرمت و آزادى آن،
خصلت‏هاى نكوهیده اصلاح ستیزان،
بلاى بخل و انحصار طلبى،
فرمان شكیبایى،
درس دلیل خواهى در برابر ادعاها،
روز ناتوانى و درماندگى زورمداران، ونكات دیگرى كه خواهد آمد.
1 - ن. سوگند به قلم و آنچه مى‏نویسند،
2 - كه تو [اى پیامبر!] به [بركت لطف و] نعمت [گران ]پروردگارت، هرگز دیوانه نیستى.
3 - و به یقین براى تو پاداشى [پرشكوه و] هماره خواهد بود.
4 - و راستى كه تو به [خُلق و] خویى والا آراسته‏اى.
5 - پس به زودى خواهى دید و [این تبهكاران خودكامه و اصلاح‏ناپذیر نیز ]خواهند دید،
6 - كه كدام یك از شما دیوانه [و دستخوش‏] جنون است.
7 - به یقین پروردگارت، خود بهتر مى‏داند كه چه كسى از راه او انحراف جسته است؛ و او به ره‏یافتگان [نیز] داناتر است.
8 - بنابراین از دورغ شمارندگان [وحى و رسالت‏] فرمان مبر.
9 - آرزو دارند كه تو نرمش [بى‏جا] نشان دهى تا [آنان هم‏] نرمش نشان دهند.
10 - و از هیچ سوگند خورنده فرومایه‏اى فرمان مبر...
11 - [از] بسیار عیبجوى سخن چین ...
12 - بسیار بازدارنده از خیر [و خوبى و شایسته‏كردارى و] تجاوز كار گناه پیشه...
13 - [گستاخ‏] درشتخویى كه افزون بر این [خصلت‏هاى زشت و ظالمانه ]بى‏ریشه و تبار است؛
14 - [آرى، اى پیامبر! چنین تیره‏بختى را از آن روى‏] كه دارایى [بادآورده‏] و پسرانى زورمدار دارد [فرمان مبر].
15 - هنگامى كه آیات [روشنگر] ما بر او تلاوت مى‏گردد، [با غرور و فریبكارى ]مى‏گوید: [همه اینها] افسانه‏هاى پیشینیان است.
16 - به زودى بر بینى او داغ [ننگ و رسوایى‏] مى نهیم.

نگرشى بر واژه‏ها
سطر: این واژه به مفهوم نگارش و نوشتن و چیدن دقیق و هدفدار و حساب شده حروف، در خطى راست آمده است. و نیز واژه «استطر» به همین معنا آمده است. و واژه «مسطر»، به وسیله نگارش، یا خطكش گفته مى‏شود.
ممنون: این واژه از ریشه «منّ» به مفهوم «قطع» برگرفته شده و هنگامى كه با واژه غیر به كار رود، منظور گسست ناپذیر و هماره و پایدار مى باشد. و واژه «منین» به مفهوم ضعیف و ناتوان آمده است.
خُلُق: از ریشه «خلقت» به مفهوم سبك و سیره و وصف و ویژگى آمده است، كه از انسان جدا نمى‏شود؛ به همین دلیل آراسته به اخلاق بزرگوارانه آن كسى است كه در راه حق و عدالت و تدبیر شایسته و بایسته امور و شئون، بر اساس خردورزى و آگاهى، شكیبایى و پایدارى مى‏ورزد و كارها را با نرمش و مدارا و مهر و ظرافت سامان مى‏دهد.
مفتون: این واژه از ریشه «فتنه» به مفهوم آزمون برگرفته شده و به فرد دلباخته و فریفته، و نیز دیوانه «مفتون» گفته مى‏شود. این واژه اسم مفعول است.
مهین: از «مهانه» به مفهوم خوارى و ناتوانى است.
همّاز: از ریشه «هَمز» به مفهوم غیبت نمودن و عیبجویى از مردم و بافتن چیزهایى كه در آنان نیست، آمده است.
این واژه در اصل به مفهوم به شدت راندن است و «همزه» حرفى نیز از این ماده مى‏باشد؛ چرا كه آن هم حرفى است كه از سینه به شدت بیرون مى‏آید.
نمیم: به مفهوم مثال زدن و رد و بدل نمودن سخن در میان مردم به منظور ایجاد خشم و بدبینى، و پدیدآوردن دشمنى آمده است. واژه «نمیم» و «نمیمه» به یك معنا هستند و «نمّام» به مفهوم سخن‏چینى نیز از همین ریشه مى‏باشد و داراى مفهوم مبالغه است كه از نهایت تلاش تخریبى سخن‏چین براى ایجاد بدبینى و تباهى و دشمنى در میان دو تن و یا چند تن آمده است.
عُتُلّ: این واژه به مفهوم انسان ستمكار و بسیار بدخو و كینه‏توز و خشونت كیش آمده است. در مفردات این واژه را به مفهوم كسى مى‏دانند كه همه چیز را براى خود مى‏خواهد و به انحصار خود در مى‏آورد و دیگران را با خشونت و تندى مى راند.
زنیم: انسان بى اصل و نسب و بى ریشه‏اى كه به خانواده و یا گروهى به ناروا پیوند داده شود. این واژه در اصل «زنمه» به مفهوم زنگوله‏اى است كه بر گردن بزغاله آویخته است. و نیز به «بُز» هنگامى كه گوش‏هایش بریده و آویخته باشد «زنیم» گفته مى‏شود.
شاعر در سروده خویش این واژه را به مفهوم فرزند حرام به كار مى‏برد و مى‏گوید:
زنیم لیس یعرف من ابیه‏
بغى الام ذوحسب لئیم‏
فرزند حرامى كه پدرش ناشناخته است، و مادرش بدنام و داراى حسب پستى است.
سنسمه: این واژه از ریشه «وسم»برگرفته شده و به مفهوم داغ نهادن و علامت زدن آمده است.
خرطوم: به بلندى سر بینى - كه بوییدن به وسیله آن انجام مى‏شود - گفته مى شود. «خرطوم» فیل نیز از همین واژه است. واژه «خرطمه» منظور این است كه: بینى او را برید.

تفسیر
به خون جوشان و زندگى ساز قلم سوگند!
این سوره مباركه از سوره‏هایى است كه با حروف مقطّعه آغاز مى‏گردد؛ با این فرق كه در آغاز برخى از سوره‏ها، چند حرف از آن حروف آمده، اما در آغاز این سوره تنها یك حرف آمده است و مى‏فرماید:
ن‏
در تفسیر این حرف دیدگاه‏ها متفاوت است:
1 - به باور برخى این حرف بسان حروفى كه در آغاز برخى از سوره‏ها آمده، نامى از نام‏هاى این سوره است.
2 - اما به باور «ابن‏عباس»، «مجاهد»، «مقاتل» و «سدى» حرف «ن» در آغاز این سوره نام آن ماهى شگفت‏انگیزى است كه كه زمین و طبقه‏هاى متعدد آن بر روى آن قرار دارد!
3 - پاره‏اى برآنند كه حرفى از حروف «رحمان»است.
4 - و پاره‏اى دیگر آن را به «دوات» معنا كرده‏اند.
5 - برخى این حرف را به مفهوم لوحى از نور گرفته‏اند، و روایتى نیز در این مورد از پیامبر گرامى آورده‏اند.
از امام باقر آورده‏اند كه: این «ن» نام نهرى در بهشت پرطراوت و زیبا بوده است كه نوشابه‏اى سپید تر از شیر، و شیرین‏تر از عسل، در آن جارى بود، اما به فرمان آفریدگارش به «قلم» تبدیل گردید و آن گاه فرمان نگارش به آن قلم رسید؛ و آن هم هر آنچه بود و تا روز رستاخیز خواهد بود، همه را نوشت.
6 - و برخى برآنند كه منظور از این «ن» «ماهى» دریاست كه از نشانه‏هاى قدرت خداست، و به گونه‏اى پدید آمده است كه در دل دریا و امواج آبها زنده و پرنشاط است، اما به مجرد جداشدن از آب، نابود مى گردد؛ درست به عكس حیواناتى كه در خشكى زندگى مى كنند، اما اگر به دریا بیفتند غرق مى‏شوند.
وَ الْقَلَمِ‏
سوگند به قلم، این موهبت بزرگ خدا.
واژه قلم همان نعمت گرانبها و همان وسیله‏اى است كه با آن مى‏نویسند، و خدا بدان دلیل به آن سوگند یاد مى كند كه از سویى خیر و بركت بسیارى بر فرد و جامعه از رهگذر آن مى‏بارد و از سوى دیگر یكى از دو زبان و وسیله بیان انسان و ترجمان اندیشه و باور و نیت و خواسته‏هاى قلبى اوست.
قلم نعمتى است كه كاربرد آن از زبان هم بیشتر و اثرگذارتر است؛ چرا كه با زبان مى توان با مخاطبِ نزدیك سخن گفت، اما به وسیله قلم مى توان مخاطبِ دور و نزدیك را زیر پوشش گرفت.
و نیز به بركت قلم است كه دین خدا را مى‏توان از خطر تحریف و توجیه و ابزار سلطه ساختن و شكستن مقررات آن حراست و حمایت كرد، و امور و شئون جهانیان را به كمك قلم مى توان اصلاح نمود و به سامان آورد. و به خاطر این بركات وصف‏ناپذیر موهبت قلم است كه خدا به آن سوگند یاد مى‏كند، تا بدین وسیله ارزش والا و نقش و جایگاه واقعى آن را ترسیم و همگان را به آن توجه دهد.
پاره‏اى در ترسیم ارزش والاى قلم، آن را بیانى دیگر عنوان داده‏اند و برآنند كه: خدا دو بیان و زبان به انسان ارزانى داشته است: یكى نعمت زبان كه به وسیله آن مى‏توان سال‏هایى چند تدریس و سخنرانى كرد و دیگرى نعمت قلم كه زبان آن جاودانه و ماندگار است.
البیان بیانان: بیان اللسان، و بیان البنان. و بیان اللسان تدرسه العوام، و بیان الاقلام باق على مرّ الایام.
پاره‏اى از اندیشمندان در وصف قلم گفته‏اند: اساس و پایدارى درست دین و دنیاى مردم به دو چیز است: قلم و شمشیر. آن گاه شمشیر فرمانبردار قلم است و زیرپوشش آن.ان قوام امور الدین و الدنیا بشیئین: القلم و السیف، و السیف تحت القلم.



به ادامه مطلب مراجعه کنید

یكى از شاعران در سروده زیبایش در این مورد مى‏گوید:
ان یخدم القلم السیف الذى خضعت‏
له الرقاب و دانت حذره الأمم‏
....كذا قضى‏اللّه للأقلام مذ بریت‏
انّ السیوف لها مذ ارهفت خدم!
نیروى شمشیرى كه سرها در برابر آن خضوع مى‏كنند و جامعه‏ها و حكومت‏ها از بیم آن در برابرش سر تسلیم فرود مى‏آورند، در خدمت قلم است. قانون مرگ، جهانشمول و هماره است، اما همین مرگ نمى‏تواند بر نوشته‏ها و آثار قلمى زنده و با محتوا و هدفدار پیروز گردد.
خداى فرزانه براى قلم از آن روزى كه تراشیده و آماده نگارش گردید، چنین مقرر فرمود كه شمشیرها هماره خدمتگزار آن باشند و در راه هدف‏هاى آن به كار افتند و آن را بتراشند و آماده نوشتن نمایند.
در ادامه آیه مى‏فرماید:
وَ ما یَسْطُرُونَ
سوگند به قلم و آنچه مى‏نویسند.
در تفسیر این جمله دو نظر است:
به باور پاره‏اى از مفسران منظور این است كه: سوگند به قلم و آنچه به فرشتگان وحى مى‏گردد و آن را به وسیله قلم مى‏نویسند؛ و یا سوگند به قلم و آنچه از عملكرد انسان‏ها، یا نامه اعمال آنان را به فرمان خدا مى‏نگارند.
2 - امّا به باور برخى «ما» را مصدریه گرفته‏اند و از دیدگاه آنان منظور این است كه: سوگند به قلم و به نوشتن با آن.
با این بیان در دیدگاه نخست خدا به قلم و فرآورده‏اى آن، كه نوشته‏ها باشند، سوگند یاد مى‏كند و در دیدگاه دوّم به خود نگارش و نوشتن.

آیه دوم در حقیقت جواب آن دو سوگند است كه مى‏فرماید:
ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ
كه تو اى پیامبر! به بركت لطف و نعمت پروردگارت، هرگز دیوانه نیستى.
ممكن است منظور این باشد كه: سوگند به قلم و آنچه مى‏نویسند، كه تو اى پیامبر! نسبت به نعمت‏هاى گران پروردگارت جاهل و نادان نیستى.
به باور پاره‏اى منظور این است كه: تو اى پیامبر! به لطف و سپاس خدا دیوانه نیستى.
امّا به باور پاره‏اى دیگر منظور این است كه: به بركت آنچه پروردگارت از نعمت‏ها و موهبت‏هاى گران خویش، نظیر: خرد بزرگ، مقام والاى رسالت و پیام رسانى و دانش و حكمت به تو ارزانى داشته است، هرگز دیوانه نیستى؛ چرا كه خداى فرزانه این مو هبت‏ها را به دیوانه ارزانى نمى‏دارد.
و از دیدگاه برخى منظور این است كه: به قلم و آنچه مى‏نویسند سوگند كه تو اى پیامبر! هرگز دیوانه نیستى، و نعمت‏هایى كه به تو ارزانى شده از آنِ پروردگار توست. این بیان بسان این جمله است كه مى‏فرماید: «سبحانك اللّهم و بحمدك» منزّهى تو اى خداى من، و ستایش ویژه توست.
گفتنى است كه این آیه و این بیان در واقع پاسخ شرك‏گرایان و اصلاح‏ناپذیران است كه به جاى حق‏پذیرى و ایمان و تفكر در پیام و برنامه‏اى كه پیامبر آورده بود، به آن حضرت اهانت مى‏كردند و او را دیوانه مى‏خواندند.

و مى‏افزاید:
وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ
و بى‏تردید براى تو اى محمد(ص)! پاداشى پرشكوه و هماره خواهد بود.
منظور از پاداش در آیه، پاداشى است كه در برابر انجام مسئولیت و به جان خریدن رنج‏ها و مشكلات آن به پیامبر ارزانى مى گردد. و پاداش هماره و جاودانه نیز، عبارت از بهشت جاودانه و نعمت‏هاى ماندگار آن است كه از سوى خدا به پیامبر وعده داده مى‏شود.
«ابومسلم» مى‏گوید: منظور این است كه: و به یقین براى تو اى پیامبر! در برابر شكیبایى و پایمردى در انجام رسالت، پاداش پرشكوه و بدون هیچ منتى خواهد بود؛ چرا كه منت نهادن به دریافت دارنده نعمت و نیكى، از ارزش كار مى‏كاهد و آن را تباه مى‏سازد و جایى براى سپاس باقى نمى‏گذارد.
«ابن‏عباس»مى‏گوید: همه پیامبران خدا افزون بر پاداش پرشكوه رسالت و رساندن پیام خدا به مردم، از پاداشى كه ایمان آوردگان و عمل كنندگان دین او بهره‏ور مى گردند، برخوردار خواهند بود.
شگفت از این اخلاق والا و برجسته!
قرآن پس از نفى بافته‏هاى ظالمانه و تهمت‏هاى ناجوانمردانه شرك‏گرایان و خودكامگان، اینك در وصف خُلق و خوى پرجاذبه و خداپسندانه و دگرگونساز پیامبر مى فرماید:
وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ
و راستى كه تو به اخلاقى والا و پرجاذبه آراسته‏اى!
به باور گروهى از مفسران پیشین، از جمله «ابن‏عباس» منظور این است كه: به یقین تو اى پیامبر! بر دین و آیین پرشكوه و والایى هستى. در روایت هم آمده است كه تو بر اسلام راستین هستى:هو الاسلام.(22)
اما به باور پاره‏اى منظور این است كه: و راستى كه تو اى پیامبر، بر اخلاق اسلامى و سبك و سیره برجسته‏اى هستى.
حقیقت اخلاق از دیدگاه اندیشمندان، آن است كه انسان، درون و باطن خود را به سبك و شیوه‏اى ویژه آراسته ساخته و بر اساس آن زندگى مى‏كند؛ و درست بدان دلیل كه این خلق و خو و سبك و شیوه زندگى، جزء عادت‏ها و برنامه‏هاى هماره او مى گردد، با واژه اخلاق و یا «خلق» كه از ماده «خلقت» است وصف مى‏شود، اما در برابر این خودسازى و تربیت نفس و تخلق به اخلاق و ارزش‏هاى اخلاقى، آن وصف‏ها و ویژگى‏هایى است كه نه اكتسابى و تربیتى، بلكه از سرشت و طبیعت انسان بوده و امورى غریزى است.
«جبایى» مى‏گوید: خلق عظیم یا اخلاق والا و برجسته، عبارت از شكیبایى در راه حق و تحقق بخشیدن به عدالت، بخشش گسترده و بهره‏دهى به دیگران از نعمت‏ها، تدبیر و سامان بخشیدن به امور و شئون بر اساس خردمندى و خردورزى درست، نرمش و مدارا و داشتن قدرت تحمل در برابر رویدادهاى ناخوشایند و خواستن این روحیه از بارگاه خدا، گذشت از لغزش‏ها و اشتباهات دیگران و سیاست عفو و بخشش، كوشش در یارى رساندن به خوبان و شایسته كرداران و در كنار این آراستگى به ارزش‏ها و والایى‏هاى اخلاقى و انسانى، كوشش خستگى ناپذیر براى تزكیه جان از ضد ارزش‏هایى نظیر: حسد، آز، خودخواهى، بداندیشى، و دیگر ضدارزش‏ها و صفات نكوهیده.
«عایشه» مى‏گوید: اخلاق والا و سیره برجسته و مترقى پیامبر درست بسان وصف و ویژگى‏هایى است كه در آیه‏هاى دهگانه سوره مؤمنون براى توحیدگرایان رستگار و ایمان آوردگان راستین آمده است.(23)
آن گاه مى‏افزاید: آن حضرت انسان والایى بود كه خداى فرزانه در كتاب آسمانى‏اش او را به عنوان آراسته به اخلاق والا و برجسته مى‏ستاید؛ آیا چیزى از این برتر و بالاتر ممكن است؟
به باور پاره‏اى خدا بدان دلیل پیامبر را این گونه وصف مى‏كند و بزرگ مى‏دارد كه با مردم بر اساس خلق و خوى خداپسندانه و بشردوستانه و بسیار پرجاذبه معاشرت مى‏كرد، اما در همان حال، قلب نورافشانش از مظاهر مادى و بشرى جدا بود. او به ظاهر با مردم و همراه آنان مى‏زیست، اما درون نورانى و باطن آراسته و زیبایش با خدا بود و فرودگاه انوار او.

زندگى در پرتو اخلاق‏
از دیدگاه برخى، خداى فرزانه بدان دلیل پیامبر را آراسته به اخلاق والا وصف فرمود كه در زندگى به راستى به این برنامه و رهنمود خدا عمل مى‏كرد كه: خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلى.(24)
هان اى پیامبر! سیاست گذشت و بخشش پیشه ساز، و به كارهاى شایسته فرمان ده، و از نادانان رخ برتاب.
و بدین‏سان خدا پیامبرش را به زندگى در پرتو اخلاق راستین و انسانى فرامى‏خواند و آن انسان نمونه و والا نیز به راستى در پرتو اخلاق و معنویت و رعایت حقوق انسان‏ها زندگى مى‏كرد.
و از دیدگاه برخى دیگر، بدان دلیل خدا اخلاق برجسته پیامبر را والا وصف مى‏كند كه آن حضرت كانون ارزش‏هاى انسانى و آداب اخلاقى و سبك و شیوه مترقى و خداپسندانه و پرجاذبه بود؛ و این نشانگر درستى سخن پیامبر گرامى است كه مى‏فرمود:
انّما بعثت لأتمم مكارم الاخلاق.(25) من براى كامل و شكوفا ساختن اخلاق و ارزش‏هاى اخلاقى برانگیخته شده‏ام.
و نیز مى‏فرمود:
ادبنى ربّى فاحسن تأدیبى.(26)
پروردگارم مرا ادب و تربیت فرمود؛ و راستى كه نیكو ادب آموخت و شكوفایم ساخت.
و مى‏فرمود:
انّ المؤمن لیدرك بحسن خلقه درجة قائم اللیل و صائم النهار.(27)
راستى كه انسان با ایمان مى‏تواند در پرتو اخلاق و رفتار نیكو و پرجاذبه و با معنویت خویش به مقام والاى شب زنده‏داران و روزه‏گیران پراخلاص نایل آید.
و نیز از آن حضرت آورده‏اند كه مى‏فرمود:
ما من شى‏ء اثقل فى المیزان من خلق حسن.(28)
در میزان خدا در روز رستاخیز چیزى سنگین‏تر و ارجمندتر از اخلاق نیكو نیست.
از حضرت رضا آورده‏اند كه پیامبر مى‏فرمود:
علیكم بحسن الخلق فان حسن الخلق فى الجنة لا محالة، و ایاكم و سوء الخلق فان سوء الخلق فى النار لا محالة.(29)
شما را به اخلاق نیكو و رفتار مترقى و شایسته سفارش مى‏كنم، چرا كه دارنده این اخلاق، سرانجام در بهشت خواهد بود؛ و هشدارتان باد از اخلاق و رفتار نكوهیده، چرا كه دارنده آن سرانجام به آتش دوزخ خواهد افتاد.
و نیز آورده‏اند كه فرمود:
احبكم الى اللّه احسنكم اخلاقاً، الموطئون اكنافاً، الّذین یألفون و یؤلفون؛ و ابغضكم الى‏اللّه المشاؤن بالنمیمة، المفرقون بین الاخوان، الملتمسون للبراء العثرات.(30)
محبوبترین شما بندگان در نظر من، خوش خلق‏ترین و شایسته‏كردارترین شماست: آن كسانى كه با مردم بجوشند و به آنان مهر ورزند. و دشمن‏ترین شما نزد من آن كسانى هستند كه میان مردم به سخن چینى و افشاندن بذر بدبینى و بداندیشى و خشونت تلاش مى‏كنند، و میان برادران و خواهران نوعى و دینى جدایى مى‏اندازند؛ و نیز آن كسانى كه با جاسوس بازى و سركشیدن به امور و شئون نهانى و شخصى مردم، مى‏كوشند تا لغزش و گناه براى آنان سر هم كنند و برایشان پرونده بسازند و پاكان و خوبان را گناهكار نشان دهند.

در ادامه آیات در همین مورد مى‏افزاید:
فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ
پس تو اى پیامبر ما! به زودى خواهى دید، و این خودكامگان دروغزن و اصلاح‏ناپذیر نیز - كه تو را به دروغ و تهمت تراشى دیوانه مى‏خوانند - خواهند دید...

بِأَیِّكُمُ الْمَفْتُونُ
كه كدام یك از شما دو طرف دستخوش جنون و دیوانگى است، و یا به وسیله آن آزمون مى‏گردد؛ تو یا آن دروغبافان و ظالمان.
از دیدگاه پاره‏اى، منظور این است كه: به زودى تو خواهى دید و آنان نیز خواهند دید كه كدام یك دیوانه هستید.
آرى، آنان به هنگام گرفتار آمدن به عذاب و كیفر كارشان خواهند دید كه آنان دیوانه بودند كه با پیام انسان‏ساز و رهایى‏بخش خدا و دعوت پیامبر او به ناروا و به صورت زشت و ظالمانه و خشونت بارى به دشمنى برخاسته بودند، نه تو.
و از دیدگاه برخى دیگر، منظور این است كه: پس تو اى پیامبر! به زودى خواهى دید و آن ستمكاران نیز خواهند دید كه در میان كدام یك از دو گروه توحیدگرا و اصلاح‏طلب، یا حق‏ستیز و اصلاح‏ناپذیر، دیوانه‏هایى هستند كه شیطان آنان را فریب داده است:

و باز در همین مورد مى‏فرماید:
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ‏
به یقین پروردگار تو بهتر مى‏داند كه چه كسى از راه حق و عدالت انحراف جسته است؛
وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ
و او راه‏یافتگان و حق‏طلبان را بهتر مى‏شناسد و به حال آنان داناتر است، و به همین دلیل هم پاداش و كیفر هر كدام را آن گونه كه شایسته است خواهد داد.
در روایات مستندى در این مورد آمده است كه: وقتى سركردگان قریش دیدند پیامبر گرامى، على(ع) را به دلیل اوج آراستگى به ایمان و اخلاق و ارزش‏هاى والاى انسانى، بر دیگران مقدم مى‏شمارد و گرامى مى‏دارد، با روحیه ناجوانمردانه و حق‏ستیز خود به عیبجویى و نكوهش امیرمؤمنان پرداختند و كار را به جایى رساندند كه گفتند: محمد(ص) دلباخته و فریفته على(ع) گردیده است؛ درست در اینجا بود كه این آیات بر قلب مصفاى پیامبر فرود آمد كه:
ن و القلم و ما یسطرون... و هو اعلم بالمهتدین...(31)
و بدین وسیله به قلم و خون جوشان آن سوگند یاد كرد، كه اى پیامبر! تو، نه تنها مفتون و دیوانه نیستى و این تهمت و افتراى بزرگ به تو نمى‏چسبد، كه تو به خُلق و خوى والا و سبك و سیره‏اى برجسته آراسته‏اى، و خدا به حال گمراهان و اصلاح ناپذیران داناتراست و آنان را خوب مى‏شناسد. و نیز راه یافتگان راستین رابهتر مى شناسد، كه على(ع) سرور و سالار و راه یافته‏ترین‏هاست.

هشدار از همكارى و همراهى با اصلاح‏ناپذیران
در آیات هفتگانه پیش، قرآن شریف ضمن نفى دروغبافى‏ها و تهمت‏تراشى‏هاى ناجوانمردانه شرك‏گرایان و ظالمان معاصر پیامبر و به تابلو بردن اخلاق برجسته و عملكرد پرجاذبه و شكوهبار آن حضرت در زندگى، اینك به آن پیشواى آزادى هشدار مى دهد كه از كسانى كه داراى این خصلت‏هاى نكوهیده هستند، هرگز پیروى نكند.
نخست مى‏فرماید:
فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِینَ
بنابراین از دورغ‏بافان و تكذیب كنندگان خدا و پیامبر و ناباوران به روز رستاخیز و پاداش و كیفر آن روز، پیروى مكن و آنچه از تو مى خواهند مپذیر.

آن گاه مى‏فرماید:
وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ
آنان دوست دارند كه تو در برابر خواسته‏هاى ظالمانه و بافته‏هاى خرافى آنان نرمش نشان دهى تا آنان نیز با تو سازش كنند.
به باور «ابن‏عباس» منظور این است كه: آنان دوست دارند كه تو اى پیامبر! در دین و آیین آسمانى خویش به سود بافته‏هاى پوچ آنان نرمش و سازش پیشه‏سازى تا آنان هم در دین شرك‏آلود و خرافى خود به سود شما سازش كنند.
گفتنى است كه واژه «یدهنون» از ریشه «مداهنه» از واژه «دهن» به مفهوم«روغن» برگرفته شده و در آیه شریفه، نرمش در دین، بدین وسیله به سازش‏هاى ناپسند تشبیه گردیده است.
اما به باور گروهى، همچون: «ضحاك»، «عطاء» و «ابن‏عباس» در روایتى دیگر، منظور این است كه: آنان دوست دارند كه از بیدادگرى و كارهاى زشت آنان چشم‏پوشى كنى و بگذرى تا آنان نیز از تو بگذرند.
از دیدگاه برخى منظور این است كه: آنان دوست دارند كه تو دشمنى و نفرت خود را از پرستش‏هاى ذلت بار، از آن جمله پرستش بت‏ها نهان دارى و به ظاهر به این شیوه منحط تمایل نشان دهى تا آنان نیز نسبت به دین و آیین تو چنین كنند.
و از دیدگاه «حسن» منظور این است كه:آنان دوست دارند كه تو در دین با آنان سازش كنى تا آنان نیز با تو بسازند.

در هشدار دوم در این مورد مى‏فرماید:
وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِینٍ
و از هر سوگند خورنده فرومایه‏اى كه براى رسیدن به هواى دل خویش و بى‏توجه به ره آورد دروغبافى و سوگند ناروا، هر دم سوگند مى‏خورد، فرمان مبر.
روى سخن با پیامبر است و به آن حضرت دستور مى‏دهد كه از كسانى كه به این خصلت‏هاى نكوهیده گرفتارند اطاعت نكند و بافته‏هاى آنان را نپذیرد.
واژه «مهین» بر وزن «فعیل» از «مهانت» به مفهوم كم‏خردى و ناآگاهى و فقدان شعور و قدرت شناخت است.
پاره‏اى نیز آن را به مفهوم فرومایه و پست در پیشگاه خدا و مردم گرفته‏اند.
اما به باور پاره‏اى دیگر منظور، انسان دروغزن و دروغباف است و چنین كسى هنگامى كه دروغبافى‏هایش برملا گردید خوار و رسوا مى‏شود.
در پاسخ این پرسش كه فرد مورد نظر آیه كیست، دیدگاه‏ها متفاوت است:
1 - از دیدگاه «مقاتل» منظور «ولیدبن‏مغیره» مى‏باشد كه با پیشنهاد ثروتى هنگفت به پیامبر، از آن حضرت مى‏خواست كه از دین خدا دست بردارد!
2 - اما به باور «عطاء» منظور «اخنس بن شریق» است كه پیشنهادى نظیر «ولید» داشت!
3 - و از دیدگاه «مجاهد» منظور «اسودبن عبد» مى‏باشد.

سپس مى‏فرماید:
هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ
از كسى كه بسیار عیبجو و سخن‏چین است و هماره مى كوشد تا براى دیگران عیب بجوید و عنصر آشوبگر و تاریك اندیشى است كه براى افشاندن بذر فتنه و فساد و كشمكش و درگیرى میان مردم و به خطر افكندن امنیت جامعه به سخن چینى و دو بهم زنى تلاش مى‏كند.
در دوازدهمین آیه مورد بحث ادامه مى‏دهد كه:
مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ
همان عنصر تبهكار و تیره‏بختى كه سخت تنگ چشم و بخیل و مال‏پرست است.
به باور «ابن‏عباس» منظور این است كه: همان فرد تاریك‏اندیشى كه بستگان و هموطنان خویش را از شناخت اسلام و گرایش به آن باز مى دارد و با دروغزنى و تحریف حقایق به آنان مى گوید: اگر كسى به اسلام و راه و رسم محمد(ص) روى آورد، به او سودى نخواهم رساند و باید از من قطع امید كند.
مُعْتَدٍ
همو كه تجاوزكار و بیداد پیشه است و از مرز مقررات خدا مى‏گذرد و گناه مى‏كند!
أَثِیمٍ همو كه گناه‏پیشه و گناه‏ورز است.
به بیان برخى منظور این است كه: همو كه در عملكردش تجاوزكار و حق‏كش و در اندیشه و عقیده،گناه‏پیشه است.
اما به باور برخى دیگر، همو كه در حق دیگران ستم مى‏كند و نسبت به خود گناهكار است.

در آیه بعد در بیان دیگر خصلت‏هاى نكوهیده كسانى كه خدا پیامبرش را از همكارى و همفكرى و اطاعت از آنان برحذر مى‏دارد، مى‏فرماید:
عُتُلّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِیمٍ
همان عنصر گستاخ و تندخویى كه افزون بر همه آن خصلت‏هاى هفتگانه‏اى كه برشمردیم،بى‏اصل و نسب است.
«عكرمه» مى‏گوید: واژه «عُتُلّ» به مفهوم كسى است كه سخت كفرگرا و كفرپیشه است و در این بیراهه پافشارى مى‏كند.
اما از دیدگاه «كلبى»به مفهوم بیدادگرى است كه در دشمنى بى‏دلیل و ناروا،پرتعصب و كینه‏توز و خشونت كیش است.
به باور «خلیل» منظور عنصر شكمباره و پرخورى است كه همه چیز را به انحصار خویش در مى‏آورد و از بهره‏ورى دیگران جلوگیرى مى‏كند.
و به باور پاره‏اى از دانشمندان، واژه «عُتُلّ» به معناى جلاد و دژخیم و شكنجه‏گرى است كه مردم را بازداشت مى‏كند و به دخمه‏ها و زندان‏هاى نشاندار و بى نشان مى‏برد.
این واژه و مشتقات آن در شعر و نثر عرب به مفهوم گرفتن و كشاندن آمده است، نظیر این شعر كه مى‏گوید:
فیا ضیعة الفتیان اذ یعُتُلّ‏ونه...
هان اى نابودكننده جوانان و جوانمردان! آن‏گاه كه او را مى‏گرفتند و به سوى دشت و صحرایى كه مركز شیر درنده است مى‏كشاندند،...
واژه «زنیم» به مفهوم فرزند نامشروع و حرامى است كه خود را به گروهى مى‏چسباند.
شاعر نیز این واژه را به همین معنا به كار مى‏برد و مى‏گوید:
زنیم تداعاه الرجال تداعیا.. فرزند حرامى كه مردان درباره فرزندى او هر یك ادعا داشتند؛ همان‏گونه كه ادعا در زمین و زمان فراوان است.
«شعبى» مى‏گوید: واژه «زنیم» به مفهوم كسى است كه به شرارت و زشتكارى شهرت مى یابد؛ به گونه‏اى كه هنگام سخن از بیدادگرى و گناه و شرارت، ذهن انسان به سوى او مى‏رود؛ درست همان‏گونه كه بزغاله‏اى در میان یك گلّه گوسفند به خاطر بریدگى گوش و آویخته شدن آن شناخته مى‏شود.
«سعید بن جبیر» این واژه را به مفهوم فرومایه‏اى كه به شرارت و شقاوت معروف است، معنا مى‏كند.
و از امیرمؤمنان آورده‏اند كه فرمود: هو الذى لا اصل له.
«زنیم» به مفهوم فردى بى اصل و تبار و بدون ریشه خانوادگى است.
از پیامبر گرامى در مورد دو واژه «معتل» و «زنیم» پرسیدند، كه فرمود: منظور انسان‏نمایى تندخو و گستاخ، شكمباره و پرخور، بیداد پیشه و پایمال كننده حقوق مردم و شكم‏گنده و بى‏محتواست.
و نیز آورده اند كه آن حضرت فرمود:
لا یدخل الجنة جواظ و لا جغظرى و لا عُتُلّ زنیم.
شهوت پرستى كه تنها در اندیشه هواى دل خویش است و بدون دلیل از انعقاد نطفه جلوگیرى مى‏كند، وارد بهشت نخواهد شد؛ همین‏گونه، انسان تند خو، و نیز شكمباره گستاخ و بیدادگرى كه حقوق مردم را پایمال مى‏سازد و بى‏اصل و تبار است. آرى، این چند گروه به بهشت پرطراوت و زیباى خدا وارد نخواهند شد.
«ابن قتیبه» مى‏گوید: نمى‏دانم خدا هیچ انسانى را بسان «ولیدبن مغیره» به باد نكوهش گرفته است؟ ذات بى همتاى او آن عنصر پلید وحق ستیز را به عنوان موجودى دروغپرداز كه هر دم به دروغ سوگند یاد مى‏كند، فردى فرومایه و پست، عنصرى كه در اندیشه عیبجویى از دیگران است، كسى كه در سخن چینى و افشاندن بذر كفر و شرك و فتنه و كشمكش در میان مردم هماره در تلاش است، انسان‏نمایى كه بیدادگر، گناه‏پیشه، خشونت‏كیش، گستاخ و بى‏اصل و نسب است، وصف مى‏نماید، با این بیان خدا براى او ننگ و عارى را بر شمرده است كه در این سرا و سراى آخرت هماره گریبانگیر اوست و هرگز نمى‏تواند خود را از این ننگ ابدى برهاند.

در آیه بعد به پیامبر هشدار مى‏دهد كه:
أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنِینَ
مباد چنین تاریك‏اندیشان و ظالمان را، گر چه داراى ثروت و قدرت و فرزندان بسیار باشند، اطاعت كنى و در برابرشان سرفرود آورى!
به باور «زجاج» و «فراء» منظور این است كه: چنین عنصر تیره‏بخت و تاریك اندیشى، گرچه داراى ثروت و فرزندان فراوانى هم باشد، مباد او را فرمان برى.
پاره‏اى آیه را با استفهام و به صورت پرسشى قرائت كرده‏اند؛ كه در این صورت صله «ما» پس از خودش مى‏باشد، چرا كه آنچه در جاى استفهام است بر آن مقدم نمى‏گردد و بر این اساس منظور این است كه: آیا آن كسى كه به او نعمت ثروت و فرزندان بسیار ارزانى داشتیم و صاحب مال و منال گردید، به جاى سپاس نعمت‏ها، آیات و نشانه‏ها یكتایى ما را انكار و كفرانگرى مى‏كند؟

در چهاردهمین آیه مورد بحث به گوشه‏اى از تاریك اندیشى و اصلاح ناپذیرى دارنده خصلت‏هاى چندگانه‏اى كه بر شمرد، اشاره مى‏كند و مى فرماید:
إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ
هنگامى كه آیات روشن و روشنگر ما بر او تلاوت مى‏گردد، به جاى پذیرش حق و اعلام اسلام و ایمان، ضمن واكنشى زشت و ظالمانه مى‏گوید: انیها افسانه‏ها و داستان هاى نسل‏هاى گذشته است كه نوشته شده و بر جاى مانده و واقعیت ندارد.

آن‏گاه در هشدارى تكاندهنده به آن عنصر تاریك اندیش و اصلاح ناپذیر و جریانهایى از این گونه و این قماش مى‏فرماید:
سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ
به زودى در روز رستاخیز بر بینى او داغ ننگ و عار خواهیم نهاد تا چهره‏اش زشت و نفرت انگیز گردد؛ به‏گونه‏اى كه هر كسى او را دید، دریابد كه از دوزخیان تیره‏بخت است.
در آیه شریفه داغ ننگ را بدان دلیل بر بینى اختصاص مى‏دهد كه زیبایى انسان در چهره‏اش نمایان مى‏گردد و بینى نیز درست وسط صورت قرار دارد. به همین دلیل با داغ ننگ بر خرطوم یا بینى، نماى چهره زشت و نفرت انگیز مى‏گردد.
افزون بر این، بینى در فرهنگ و ادبیات عرب، كنایه از عزت و بزرگوارى است كه گفته شود:«شمخ فلان بانفه» او خود را مى‏گیرد و بزرگى مى‏فروشد.
و یا گفته مى‏شود: «ارغم اللّه انفه» خدا بینى او را به خاك مالید.
در فرهنگ فارسى نیز در تحقیر كسى مى‏گویند: بینى او را به خاك مالید. با این بیان قرآن چنین فرد سركش و تجاوزكارى را در خور نهایت تحقیر و ذلت مى‏نگرد كه مى‏فرماید: به زودى بر خرطوم او داغ ننگ و علامت عار و رسوایى خواهیم نهاد.
به باور «زجاج» منظور این است كه: به زودى در روز رستاخیز و سراى آخرت بر بینى او نشانه و علامتى خواهیم نهاد كه به وسیله آن شناخته شود كه از دوزخیان تیره بخت است.
واژه «سمه» ممكن است به صورت مفرد و براى مبالغه در معنا بیاید؛ كه در این صورت منظور این خواهد بود كه: به زودى بر بینى او داغى از ننگ خواهیم نهاد تا چهره‏اش زشت و نفرت‏انگیز گردد، چرا كه او در دشمنى و حق‏ستیزى با اسلام و پیامبر شهره بود؛ از این رو باید با این علامت ننگ‏بار از دیگران باز شناخته شود و رسوا گردد.
«فرّاء» مى‏گوید: بدان دلیل داغ ننگ را ویژه بینى شمرد كه بینى در قلب چهره و صورت انسان است و جزیى مهم از كل است؛ با این بیان منظور این است كه بر چهره او داغ ننگ خواهیم نهاد.
از دیدگاه پاره‏اى منظور این است كه: به زودى ما در میدان پیكار با شمشیر ستم‏سوز، ضربتى بر چهره و بینى او وارد مى‏آوریم كه اثر آن باقى بماند. و شگفت این جاست كه چنین هم شد و در روز «بدر» شمشیرى بر «ولید» فرود آمد كه اثرش با او بود تا او را به دوزخ كشاند.
و از دیدگاه «قتاده» منظور این است كه: به زودى علامت و نشانه‏اى از عار و ننگ بر او خواهیم زد كه هماره با او همراه باشد.
«قتیبى» مى‏گوید: هنگامى كه در فرهنگ عرب گفته شود: بر او نشان و علامت بدى نهاد، منظور این است كه: بر او علامت ننگى نهاد كه هرگز از او نجات نخواهد یافت. و در آیه مورد بحث منظور این است كه به زودى بر او داغ ننگى خواهیم نهاد كه اثر آن هیچ گاه زدوده نشود و بر چهره‏اش نمایان باشد.
و پاره‏اى نیز برآنند كه:واژه «خرطوم» گاه در ادبیات عرب به معناى شراب آمده است، نظیر این سروده كه مى‏گوید:
اباحاضر! من یزن یعرف زناؤه‏
و من یشرب الخرطوم یصبح مسكراً
هان اى «اباحاضر»! آن كه بى‏عفتى كرد، كار زشت او بر ملا مى گردد؛ و كسى كه شراب نوشید، مست مى گردد.
در این شعر واژه «خرطوم» به معناى شراب آمده است. با این بیان مفهوم آیه به باور پاره‏اى این است كه: به زودى او را به كیفر حق‏ستیزى واصلاح‏ناپذیرى‏اش به شراب‏خوارگى و عواقب رسوایى برانگیز آن خواهیم شناساند.

پرتوى از آیات‏
1 - گرامیداشت قلم و پاسداشت حرمت و آزادى آن‏
اندیشمندان زندگى انسان بر روى كره زمین را به دو مرحله و دو دوره بسیار متفاوت تقسیم كرده‏اند:
الف - روزگار پیش از تاریخ و پیدایش خط،
ب - دوران تاریخ.
روزگار ماقبل تاریخ، زمان جهل و عقب‏ماندگى و انحطاط و بى‏خبرى و كورى و به نوعى مرگ انسان است. به همین جهت هم گویى آن دوره را جزء تاریخ بشر به شمار نیاورده‏اند؛ اما با اختراع خط و آمادگى انسان براى نگارش و ثبت رویدادهاى زندگى و فراز و نشیب‏هاى آن براى نسل‏هاى آینده، دورانى است كه به عنوان تاریخ زندگى بشر نامگذارى شده است؛ و این نشانگر اثر ارزشمند و نقش اوج بخش و زندگى‏ساز «قلم» در حیات فرد و خانواده و جامعه‏ها و تمدن‏هاست.
قرآن كه كتاب حیاتى و برنامه رشد و اوج و سعادت انسان‏هاست، در دوران جهالت و اسارت انسان در چنگال شمشیر و جنگ و جنون و استبداد و خودكامگى - كه از حرمت قلم و دانش و كتاب و معنویت اثرى نبود - به شاهكارى شگرف و معجزه‏اى جاویدان دست زد و به حرمت قلم و آزادى قلم و خون جوشان قلم و واژه واژه‏ها و سطرها و صفحه‏هایى كه به وسیله آن نوشته مى‏شود سوگند و به عظمت قلم و نگارش و كتاب و تمدن توجه داد. ن و القلم و ما یسطرون(32)
و نیز در میان بهت و حیرت جامعه آفت‏زده و بت‏پرست و عقب‏مانده و در اسارت جنگ و جنون و تعصب و نادانى، از خدایى سخن گفت كه آفریدگار انسان، آموزگار انسان، ارزانى دارنده دو نعمت گرانبها و دگرگون‏ساز بیان و قلم به انسان، آموزش د هنده چگونگى به كارگیرى و بهره‏ورى از بیان و قلم، و خدایى است كه گرامى دارنده صاحبان بیان و قلم و پاسدار و ارجگذار راستین آزادى بیان و قلم و حرمت و قداست آن دو موهبت بزرگ زندگى است. اقرأ باسم ربك الّذى خلق ... الّذى علّم بالقلم علّم الانسان ما لم یعلم(33)
و این اوج بخشیدن به قلم و صاحبان قلم به وسیله پیامبر و از زبان انسان والایى بود كه خود در جامعه‏اى زندگى كرده بود كه نه امكان مدرسه رفتن برایش بود و نه آموزشگاه و دانشگاهى بود تا آن بزرگوار در آنجا درس بخواند و به وسیله قلم به روشنگرى و آگاهى‏بخشى بپردازد! و این خود داستان دیگرى از شگفتى رسالت او و سند انكارناپذیر صداقت دعوت اوست.
راستى چگونه مى‏توان به سادگى از كنار این واقعیت عجیب به آسانى گذشت كه انسانى درس‏نخوانده و آموزش ندیده و قلم و كتاب و آموزگار و معلم را تجربه نكرده - بدون ارتباط با آفریدگار قلم و كتاب و ارزانى دارنده دانش و معنویت - بتواند در جامعه‏اى در چنگال جهل و جنون و جنگ و خرافه و استبداد و ناآگاهى و بیگانه از قلم و نقش تمدن‏ساز و انسان پرداز آن، این گونه به قلم بها دهد و بگوید:
اوّل ما خلق اللّه القلم.(34)
نخستین پدیده‏اى كه پدیدآورنده هستى، پدید آورد موهبت قلم بود!
و یا خبر دهد كه:
اوّل ما خلق اللّه تعالى جوهرة.(35)
نخستین چیزى را كه خدا پدید آورد گوهرى ارزشمند بود.
و یا روشنگرى نمود كه:
اوّل ما خلق اللّه العقل.(36)
و عظمت این روایات هنگامى بهتر دریافت مى‏گردد كه انسان به پیوند ویژه و رابطه خاصى كه میان این سه نعمت گرانبهاست، بیندیشد و آن گاه در خواهد یافت كه بناى تمدن‏ها و رشد و اوج انسان‏ها و كمال و جمال بشریت در میان بهره‏ورى شایسته از این سه نعمت خدا ممكن است، و بدون آنها، نه زندگى در خور شأن انسان خواهد بود و نه رشد و پیشرفت و آزادى و امنیت.
پیامبر گرامى در گرامیداشت قلم فرمود:
ثلاث تخرق الحجب، و تنتهى الى ما بین یدى‏اللّه: صریر اقلام العلماء، و وطى اقدام المجاهدین، و صوت مغازل المحصنات.(37)
سه صداست كه همه پرده‏ها و موانع را مى‏درد و به بارگاه پرمعنویت خدا مى‏رسد:
1 - نخست طنین گردش موزون و زیبا و دل‏انگیز قلم دانشمندان آزادیخواه بر روى كاغذ به هنگام نگارش و روشنگرى،
2 - طنین گام‏هاى مجاهدان هدفدار و پراخلاص و پرشورى كه آگاهانه براى دفاع از آزادى و امنیت و حقوق خود و جامعه به سوى میدان جهاد و تلاش گام مى‏سپارند،
3 - و دیگر صداى چرخ نخ‏ریسى یا كارگاه كوچك و دستى زنان شایسته‏كردارى كه براى اداره زندگى و كمك به اقتصاد خانواده به تلاش شرافتمندانه دست مى‏یازند.
گفتنى است كه دریافت عظمت قلم در نگرش قرآن و پیامبر گرامى آن گاه دریافت مى‏گردد كه دریابیم در آن روزگارى كه از حرمت قلم و نویسنده و نقش دگرگون‏ساز آن به ویژه در جهان عرب اثر و خبرى نبود این گرامیداشت از حرمت قلم و این بزرگداشت از نقش سازنده و دگرگون‏ساز قلم و نویسندگان به عمل آمد، نه در عصر فضا و روزگار دانش و دانشگاه و عصر حكومت قلم بر شمشیر و خشونت در جامعه‏هاى مترقى و پیشرفته و مردم سالار و آزاد.


چهارشنبه 02 مرداد 1392 - 00:31
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :